یأ یها الذین ءامنوا کونوا قومین بالقسط شهداء
لله و لو على أ نفسکم أ و الولدین و الا قربین إ ن یکن غنیا أ و فقیرا فالله أ ولى
بهما فلا تتبعوا الهوى أ ن تعدلوا و إ ن تلوا أ و تعرضوا فإ ن الله کان بما تعملون
خبیرا
سوره
مبارکه نساء 135
اى کسانى که ایمان آورده اید! همواره و همیشه قیام به
عدالت کنید. براى خدا گواهى دهید، اگر چه به زیان شما، یا پدر و مادر و نزدیکانتان
بوده باشد! (چرا که) اگر او [= کسى که گواهى شما به زیان اوست] غنى یا فقیر باشد،
خداوند سزاوارتر است که از آنان حمایت کند. بنابراین، از هوا و هوس پیروى نکنید;
که منحرف خواهید شد. و اگر حق را تحریف کنید، و یا از اظهار آن، اعراض نمایید،
خداوند به آنچه انجام مى دهید، آگاه است
ترجمه سوره مبارکه نساء135
عدالت اجتماعى
به تناسب دستورهائى
که در آیات گذشته درباره اجراى عدالت در خصوص یتیمان، و همسران داده شده، در این آیه، یک اصل اساسى و یک قانون
کلّى درباره اجراى عدالت در همه موارد، بدون استثناء ذکر مى کند و به تمام
افراد با ایمان فرمان مى دهد که قیام به عدالت کنند، مى فرماید: (اى
کسانى که ایمان آورده اید! کاملاً به عدالت قیام کنید»! (یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا
قَوّامینَ بِالْقِسْطِ»
«قَوّامین»
جمع «قوّام» «صیغه مبالغه» به
معنى «بسیار قیام کننده» است، یعنى باید در هر حال و در هر کار و در هر عصر و زمان
قیام به عدالت کنید، به گونه اى که این عمل خلق و خوى شما شود، و انحراف از
آن بر خلاف طبع و روح شما گردد.
تعبیر به «قیام» در اینجا ممکن است
به خاطر آن باشد که انسان براى انجام کارها معمولاً باید به پا خیزد، و به دنبال
آنها برود، بنابراین «قیام به کار» کنایه از تصمیم، عزم راسخ و اقدام جدى
درباره آن است، اگر چه آن کار همانند حکم قاضى احتیاج به قیام و حرکتى نداشته باشد.
و نیز ممکن است:
تعبیر به «قیام» از این نظر باشد که قائم معمولاً به
چیزى مى گویند که عمود بر زمین بوده باشد و کمترین میل و انحرافى به هیچ طرف
نداشته باشد، یعنى باید آن چنان عدالت را اجرا کنید که کمترین انحرافى به هیچ طرف
پیدا نکند.
پس از آن براى تأکید مطلب،
مسأله »شهادت« را عنوان کرده، مى فرماید: ) به خصوص
در مورد شهادت، باید همه ملاحظات را کنار بگذارید و فقط به خاطر خدا شهادت به حق
دهید، اگر چه به زیان شخص شما، یا پدر و مادر و یا نزدیکان تمام شود» (شُهَداءَ لِلّهِ وَ
لَوْ عَلى أَنْفُسِکُمْ أَوِ الْوالِدَیْنِ وَ الأَقْرَبینَ.
»
این موضوع در همه
اجتماعات و مخصوصاً در اجتماعات جاهلى وجود داشته و دارد، که معمولاً در شهادت
دادن، مقیاس را حبّ و بغض ها و چگونگى ارتباط اشخاص با شهادت دهنده قرار
مى دهند، و حق و عدالت براى آنها مطرح نیست.
مخصوصاً از حدیثى که
از» ابن عباس« نقل شده استفاده مى شود که: افراد تازه مسلمان حتى بعد از ورود
به» مدینه« به خاطر ملاحظات خویشاوندى از اداى شهادت هائى که به ضرر
بستگانشان مى شد، خوددارى مى کردند، آیه فوق نازل شد و در این زمینه به
آنها هشدار دارد.(1)
ولى ـ همان طور که
آیه اشاره مى کند ـ این کار با روح ایمان سازگار نیست، مؤمن واقعى کسى است که
در برابر حق و عدالت، هیچگونه ملاحظه اى نداشته باشد و حتى منافع خویش و
بستگان خویش را به خاطر اجراى آن نادیده بگیرد.
ضمناً از این جمله
استفاده مى شود: بستگان مى توانند با حفظ اصول عدالت به سود یا به زیان
یکدیگر شهادت دهند (مگر این که قرائن اتهام به طرفدارى و اِعمال تعصب در کار بوده
باشد).
آنگاه به قسمت دیگرى
از عوامل انحراف از اصل عدالت، اشاره کرده مى فرماید: نه ملاحظه ثروت
ثروتمندان باید مانع شهادت به حق گردد و نه عواطف ناشى از ملاحظه فقر فقیران; زیرا
اگر آن کس که شهادت به حق به زیان او تمام مى شود، ثروتمند یا فقیر باشد،
خداوند نسبت به حال آنها آگاه تر است، نه صاحبان زر و زور مى توانند در
برابر حمایت پروردگار، زیانى به شاهدان بر حق برسانند، و نه فقیر با اجراى «عدالت» گرسنه مى ماند،
لذا مى فرماید: «اگر آنها بى نیاز یا مستمند باشند، خداوند سزاوارتر است
که از آنها حمایت کند» (إِنْ یَکُنْ غَنِیّاً أَوْ فَقیراً فَاللّهُ أَوْلى بِهِما).
و باز براى تأکید،
دستور مى دهد: «بنابراین از هوا و هوس پیروى نکنید تا مانعى در راه اجراى
عدالت ایجاد گردد» (فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوى أَنْ تَعْدِلُوا).(2)
از این جمله به خوبى
استفاده مى شود: سرچشمه مظالم و ستم ها، هواپرستى است و اگر اجتماعى
هواپرست نباشد، ظلم و ستم در آن راه نخواهد داشت!
و بار دیگر، به خاطر
اهمیتى که موضوع اجراى عدالت دارد، روى این دستور تکیه کرده، مى فرماید: ) اگر مانع
رسیدن حق، به حق دار شوید و یا حق را تحریف نمائید و یا پس از آشکار شدن حق،
از آن اعراض کنید، خداوند از اعمال شما آگاه است» (وَ إِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللّهَ کانَ بِما
تَعْمَلُونَ خَبیراً.(3)»
در حقیقت جمله» إِنْ تَلْوُوا« اشاره به تحریف حق و
تغییر آن است، در حالى که جمله» تُعْرِضُوا «اشاره به خوددارى کردن از حکم به حق
مى باشد و این همان چیزى است که در حدیثى از امام باقر(علیه السلام) نقل شده
است.(4)
جالب توجه این که:
در ذیل آیه تعبیر به» خبیر« شده است نه» علیم; « زیرا»خبیر« معمولاً به کسى مى گویند که از جزئیات و
ریزه کارى هاى یک موضوع آگاه است.
اشاره به این که:
خداوند کوچک ترین انحراف شما را از حق و عدالت به هر بهانه و دستاویزى که
باشد ـ حتى در آنجا که لباس حق به جانب بر آن مى پوشانید ـ مى داند و
کیفر آن را خواهد داد!
آیه فوق، توجه فوق
العاده اسلام به مسأله عدالت اجتماعى را در هر شکل و هر صورت کاملاً روشن
مى سازد و انواع تأکیداتى که در این چند جمله به کار رفته است، نشان
مى دهد که: اسلام تا چه اندازه در این مسأله مهم انسانى و اجتماعى، حساسیت
دارد، اگر چه با نهایت تأسف میان عمل مسلمانان، و این دستور عالى اسلامى، فاصله از
زمین تا آسمان است! و همین یکى از اسرار عقب ماندگى آنها است.
* * *
1 ـ «المنار»، جلد 5، صفحه 455.
2 ـ جمله «تَعْدِلُوا» ممکن است از ماده «عدالت» و یا از ماده «عدول» بوده باشد، اگر از ماده «عدالت» باشد، معنى جمله چنین خواهد بود: فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوى لاِ َنْ تَعْدِلُوا: «از هواپرستى پیروى نکنید تا بتوانید اجراى عدالت کنید».
و اگر از ماده «عدول» باشد، معنى جمله چنین خواهد شد: فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوى فِى أَنْ تَعْدِلُوا: «از هواپرستى در مسیر انحراف از حق
پیروى مکنید».
3 ـ «تَلْوُوا» از ماده «لَىّ» (بر وزن طى) به معنى «جلوگیرى و تأخیر» است و در اصل، به معنى
«پیچیدن و تاب دادن» آمده است.
4 ـ تفسیر «تبیان»، جلد 3، صفحه 356،
مکتب الاعلام الاسلامى، طبع اول، 1409 هـ ق ـ«مجمع البیان»، جلد 3، صفحه 213، ذیل
آیه مورد بحث، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات بیروت، طبع اول، 1415 هـ ق ـتفسیر «صافى»،
جلد 1، صفحه 510، مکتبة الصدر تهران، طبع دوم، 1416 هـ ق ـ «نور الثقلین»،
جلد 1، صفحه 561، مؤسسه اسماعیلیان، طبع چهارم، 1412 هـ ق ـ «جامع البیان»،
جلد 5، صفحه 436، دار الفکر بیروت، 1415 هـ ق ـ «درّ المنثور»،
جلد 2، صفحه 234، دار المعرفة، مطبعة الفتح جدّة، طبع اول، 1365 هـ ق.
تفسیر نمونه
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامینَ لِلّهِ شُهَداءَ
بِالْقِسْطِ وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى أَلّا تَعْدِلُوا
اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى وَ اتَّقُوا اللهَ إِنَّ اللهَ خَبیرٌ بِما
تَعْمَلُونَ
(٨) مائده
اى کسانى که ایمان آورده اید! همواره براى خدا قیام کنید، و از
روى عدالت، گواهى دهید. دشمنى با جمعیّتى، شما را به گناه و ترک عدالت نکشاند.
عدالت پیشه کنید، که به پرهیزگارى نزدیکتر است. و از (نافرمانى) خدا بپرهیزید، که
خداوند از آنچه انجام مى دهید، آگاه است.
(٨)مائده
دعوت
اکید به عدالت
این آیه
دعوت به قیام به عدالت مى کند و نظیر آن با تفاوت مختصرى در سوره» نساء« آیه 135
گذشت، نخست خطاب به افراد با ایمان کرده، مى گوید:)اى کسانى
که ایمان آورده اید! همواره براى خدا قیام کنید! و به حق و عدالت گواهى دهید»! (یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامینَ لِلّهِ شُهَداءَ
بِالْقِسْطِ.»
در این
قسمت دو دستور سازنده فرد و اجتماع را صادر کرده:
یکى قیام
للّه بدون چشم داشت از کسى و یا رسیدن به غنائمى،
و دیگرى
شهادت به قسط و عدل که یک جامعه کامل نیازمند این دو است.
پس از
آن، به یکى از عوامل انحراف از عدالت اشاره نموده و به مسلمانان چنین هشدار
مى دهد: (نباید کینه ها و عداوت هاى قومى و تصفیه حساب هاى
شخصى مانع از اجراى عدالت و موجب تجاوز به حقوق دیگران گردد; زیرا عدالت از همه
اینها بالاتر است» (وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْم عَلى
أَلاّ تَعْدِلُوا.»
بار دیگر
به خاطر اهمیت موضوع روى مسأله عدالت تکیه کرده، مى فرماید: (عدالت پیشه کنید
که به پرهیزگارى نزدیک تر است» (اعْدِلُوا
هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى.»
و از
آنجا که عدالت، مهمترین رکن تقوا و پرهیزگارى است، براى سومین بار به عنوان تأکید
اضافه مى کند: (از خدا بپرهیزید; زیرا خداوند از تمام اعمال شما آگاه است» (وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ»
تفاوتى
که میان این آیه و آیه اى که در سوره «نساء» آمده است، از چند جهت مى باشد:
نخست این
که: در آیه» نساء«، دعوت به
قیام به عدالت و گواهى دادن براى خدا شده، اما در اینجا دعوت به قیام براى خدا و گواهى دادن به حق و عدالت شده.
شاید این
تفاوت به خاطر آن باشد که در آیه «نساء»، هدف این
بوده که گواهى ها براى خدا باشد نه براى بستگان و خویشاوندان و نزدیکان، اما
در اینجا چون سخن از دشمنان در میان بوده تعبیر به گواهى به عدالت و قسط شده، یعنى
نه به ظلم و ستم.
دیگر این
که: در سوره «نساء»، اشاره به
یکى از عوامل انحراف از عدالت شده و در اینجا اشاره به عامل دیگرى، در آنجا حبّ افراطى بى دلیل،
و در اینجا بغض
افراطى بى جهت،
ولى هر دو در موضوع پیروى از هوا و هوس که در سوره «نساء» با جمله: «فَلا
تَتَّبِعُوا الْهَوى أَنْ تَعْدِلُوا» آمده است
جمعند، بلکه پیروى از هوا سرچشمه وسیع ترى براى ظلم و ستم است; زیرا گاهى ظلم
و ستم به خاطر
هوا پرستى و حفظ منافع شخصى است نه به خاطر حب و بغض دیگران.
بنابراین،
ریشه واقعى انحراف از عدالت، همان پیروى از هوا است که در گفتار پیامبر(صلى الله
علیه وآله) و امیر مؤمنان(علیه السلام) چنین آمده است»: أَمَّا
اتِّباعُ الْهَوى فَیَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ: «هواپرستى
شما را از حق باز مى دارد.(1)
* * *
سپس، در
آیه بعد ـ طبق سنت قرآن ـ که پس از احکام خاصى براى تأکید و تکمیل آن اشاره به
قوانین و اصول کلّى مى کند، در اینجا نیز براى تأکیدِ مسأله اجراى عدالت و
گواهى به حق چنین مى فرماید: (خداوند به کسانى که ایمان آورده و عمل صالح
انجام مى دهند، وعده آمرزش و پاداش عظیم داده است» (وَعَدَ
اللّهُ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ
عَظیمٌ. »
* * *
در
مقابل:)کسانى که خدا را انکار کنند و آیات ما را
تکذیب نمایند از اصحاب دوزخند» (وَ
الَّذینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَحیمِ.»
قابل
توجه این که: آمرزش و اجر عظیم به عنوان یک وعده الهى در آیه ذکر شده و فرموده: وَعَدَ اللّهُ... ولى کیفر
دوزخ به صورت نتیجه عمل بیان شده، مى فرماید:
»کسانى که
داراى چنین اعمالى باشند، چنان سرنوشتى خواهند داشت«این، در
حقیقت اشاره به مسأله فضل و رحمت خدا در مورد پاداش هاى سراى دیگر است، که به
هیچ وجه برابرى با اعمال ناچیز انسان ندارد، همان طور که مجازات هاى آن جهان
جنبه انتقامى نداشته، بلکه نتیجه خود اعمال آدمى است.
ضمناً
تعبیر به» أَصْحابُ
الْجَحِیْم« با توجه
به این که اصحاب به معنى یاران و ملازمان مى باشد، دلیل بر آن است که آنها
ملازم دوزخ خواهند بود، ولى این آیه به تنهائى نمى تواند دلیل بر مسأله» خلود« باشد ـ
آن چنان که در تفسیر» تبیان«و »مجمع
البیان « و تفسیر» فخر رازى« آمده است(2) ـ زیرا ملازمت ممکن است دائمى باشد و ممکن است مدتى به طول بیانجامد و
سپس قطع شود، چنان که تعبیر به« اصحاب
السفینه: «یاران
کشتى که درباره سرنشینان کشتى نوح در قرآن آمده است دائمى نبوده.
البته شک
نیست که کفار خلود در دوزخ دارند ولى در آیه فوق از آن سخنى نرفته، بلکه از آیات
دیگرى استفاده مى شود.(3)
* * *
نکته:
عدالت،
یک رکن مهم اسلام
کمتر
مسأله اى در اسلام است که به اهمیت عدالت مورد توجه باشد; زیرا مسأله »عدل« همانند
مسأله »توحید« در تمام اصول و فروع اسلام ریشه دوانده، یعنى همان طور که هیچ یک از مسائل عقیده اى و عملى، فردى و اجتماعى،
اخلاقى و حقوقى، از حقیقت توحید و یگانگى جدا نیست، همچنین هیچ یک از آنها را خالى
از روح » عدل«نخواهیم یافت.
بنابراین،
جاى تعجب نیست که «عدل» به عنوان یکى از اصول مذهب و یکى از زیر بناهاى فکرى مسلمانان شناخته
شود، گر چه عدالتى که جزء اصول مذهب است یکى از صفات خدا است، و در اصل خداشناسى
که نخستین اصل از اصول دین است مندرج مى باشد، ولى ممتاز ساختن آن بسیار پر
معنى است و به همین
دلیل، در مباحث
اجتماعى اسلام روى هیچ اصلى به اندازه عدالت تکیه نشده است.
ملاحظه
احادیثِ زیر به عنوان نمونه براى درک اهمیت این موضوع کافى است.
پیامبر
اسلام(صلى الله علیه وآله) مى فرماید:
اِیّاکُمْ
وَ الظُّلْمَ فَاِنَّ الظُّلْمَ عِنْدَ اللّهِ هُوَ الظُّلُماتُ یَوْمَ
الْقِیامَةِ: «از ظلم بپرهیزید; زیرا در روز رستاخیز که هر عملى به شکل مناسبى
مجسم مى شود، ظلم در شکل ظلمت تجسم خواهد یافت و پرده اى از تاریکى،
اطراف ظالمان را فرا خواهد گرفت.(4)»
و
مى دانیم هر خیر و برکتى هست در نور است، در حالى که ظلمت، منبع هرگونه عدم و
فقدان مى باشد.
و در
حدیثى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمده است:
بِالْعَدْلِ
قامَتِ السَّمواتُ وَ الأَرْضِ: «آسمان ها و زمین بر اساس عدل استوارند.(5)»
این
تعبیر، رساترین تعبیرى است که درباره عدالت ممکن است بشود، یعنى نه تنها زندگى
محدود بشر در این کره خاکى بدون عدالت بر پا نمى شود، که
سر تا سر جهان هستى و آسمان ها و زمین همه، در پرتو عدالت و
تعادل نیروها و قرار گرفتن هر چیزى در مورد مناسب خود برقرار هستند و اگر
لحظه اى، و به مقدار سر سوزنى، از این اصول منحرف شوند، رو به نیستى خواهند
گذارد.
شبیه
همین مضمون را در حدیث معروف دیگرى مى خوانیم که مى فرماید:اَلْمُلْکُ یَبْقى مَعَ الْکُفْرِ وَ لا یَبْقى مَعَ الظُّلْمِ: «حکومت ها ممکن است کافر باشند و دوام یابند، اما اگر ظالم باشند
دوام نخواهند یافت».(6)
زیرا ستم
چیزى است که اثر آن در همین زندگى، سریع و فورى است، توجه به جنگ ها،
اضطراب ها، ناراحتى ها، هرج و مرج هاى سیاسى، اجتماعى، اخلاقى و
بحران هاى اقتصادى در دنیاى امروز، نیز به خوبى این حقیقت را ثابت
مى کند.
اما آنچه
باید کاملاً به آن توجه داشت این است که: اسلام تنها «توصیه به
عدالت» نمى کند،
بلکه مهمتر از آن «اجراى
عدالت» است،
خواندن این آیات و روایات تنها بر فراز منابر و یا نوشتن در کتب، و یا گفتن آنها
در لابلاى سخنرانى ها به تنهائى درد بى عدالتى، تبعیض و فساد اجتماعى را
در جامعه اسلامى درمان نمى کند، بلکه آن روز عظمت این دستورها آشکار
مى گردد که در متن زندگى مسلمانان پیاده شود.
* * *
1 ـ این حدیث در
کتاب «سفینة
البحار»، جلد 2، صفحه 728، ماده «هوى» (انتشارات
کتابخانه نسائى) از پیامبر(صلى الله علیه وآله) و در «نهج
البلاغه»، خطبه 42 از على(علیه السلام) نقل شده است.
«کافى»، جلد 1، صفحه 44، جلد 2، صفحه 336، و جلد 8،
صفحه 58، دار الکتب الاسلامیة ـ«وسائل
الشیعه»، جلد 2، صفحه 438، و جلد 16، صفحه 58، چاپ
آل البیت ـ «بحار
الانوار»، جلد 2، صفحه 106، جلد 32، صفحه 355، جلد
34، صفحه 172، جلد 67، صفحات 77 و 88، جلد 70، صفحات 96، 163 و 298، و جلد 75،
صفحه 41.
2 ـ «مجمع البیان»، جلد 3، صفحه 292، ذیل
آیه مورد بحث، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات بیروت، طبع اول، 1415 هـ ق ـ تفسیر «تبیان»، جلد 3، صفحه 463، ذیل
آیه مورد بحث، مکتب الاعلام الاسلامى، طبع اول، 1407 هـ ق ـ تفسیر «کبیر فخر رازى»، جلد 11، صفحه 182، دار
الکتب العلمیه تهران، طبع دوم.
3 ـ «جَحِیم» از ماده «جحم» (بر وزن
فهم) به معنى شدت برافروختگى آتش است و به همین دلیل نام جهنم، «جحیم» گذاشته
شده است.
به
آتش هاى سوزان و
وسیع دنیا نیز احیاناً «جحیم» گفته مى شود، چنان که در داستان ابراهیم(علیه السلام)مى خوانیم: نمرودیان گفتند: «فَالقُوهُ
فِى الْجَحِیْمِ»(صافات، آیه 97).
4 ـ «سفینة البحار»، جلد 2، صفحه 105، ماده «ظلم»، انتشارات نسائى ـ «وسائل
الشیعه»، جلد 9، صفحه 42، آل البیت ـ «بحار الانوار»، جلد 70، صفحه 303، و جلد
72، صفحه 309 ـ تفسیر «ابن کثیر»، جلد 3، صفحات 175 و 367، و جلد 4، صفحه
362، دار المعرفة، 1412 هـ ق ـ «درّ
المنثور»، جلد 1، صفحه 352، دار المعرفة، مطبعة الفتح
جدة، طبع اول، 1365 هـ ق ـ «سنن
کبراى بیهقى»، جلد 10، صفحه 243، دار الفکر.
5 ـ تفسیر «صافى»، جلد 5، صفحه 107، مکتبة الصدر تهران، طبع
دوم، 1416 هـ ق ـ«کافى»، جلد 5، صفحه 266، دار
الکتب الاسلامیة - «عوالى
اللآلى»، جلد 4، صفحه 103، مطبعة سید الشهداء قم،
طبع اول، 1403 هـ ق - تفسیر «الأصفى»، جلد 2، صفحه 1241، انتشارات دفتر تبلیغات،
طبع اول، 1420 هـ ق.
6 ـ «بحار الانوار»، جلد 72، صفحه 331 ـ «امالى شیخ مفید»، صفحه 310، انتشارات
جامعه مدرسین قم ـ تفسیر «صافى»، جلد 2، صفحه 477، مکتبة الصدر تهران، طبع
دوم، 1416 هـ ق.
تفسیر نمونه
نقول(می
گویم):
آیات فوق آنقدر مبین و گویاست که نیاز به توضیحی بیشتر
ندارد، ولی به صورت مصداقی چند نمونه از مسائلی که در مورد اعتدال، میانه، میانه
روی، انصاف و در مجموع رفتار عدالت مدارانه باید یک دولت اسلامی از خود نشان دهد سمع نظر
شما می رسانم. البته امیدوارم که آقای روحانی هم این آیات مبین را بدون دست کاری
مشاورانش و از روی قرآن مطالعه نمایند لعلّهم تعقلون.
به سخنان
زیر توجه کنید:
این قدر
گذشتهها را مدام به یاد نیاوریم، برخی سرشان را به پشت گرفته و راه میروند،
اینگونه راه بروی به زمین خواهی خورد، به جلو و آینده بنگر، ما نیز میترسیم این
افراد که همواره به پشت نگاه میکنند به زمین بخورند؛ حالا یک وقتی یک کاری صورت
گرفت از آن بگذریم. هی میخواهیم مسئله را کش داده و یادش کنیم .
۲۴ خرداد
۱۳۹۳
حال پرسش ما از آقای روحانی و کسانی که این
سخنان را می نویسند و به ایشان خوراک فکری می دهند این است که آیا این «برخی سرشان
را به پشت گرفته و راه می روند» فقط در مورد کسانی ست که خواهان اجرای عدالت در
مورد فتنه گران می باشند است و در مورد کسانی که بجای برنامه ریزی برای آینده از
دولت گذشته صحبت می کنند صادق نیست. البته اعتدال این بود که کسی را که می خواهی
بزنی دست پایش را نبندی و بگزاری او هم از خود دفاع کند.
این نوشته چند روز پیش از اظهارت جنجان
برانگیز یا بهتر است بگویی فحاشی های بی ادبانه رئیس جمهور تنظیم شده بود. ولی انصافا احترام گذاشتن به طرف مقابل یکی از مصادیق حتمی اعتدال نیست؟ خوشوقتانه دامن ما افراطی ها از این گونه فحاشی ها پاک است. ما پیرو مکتب کسی هستیم که گفت اگر
کسی به بشما گفت یکی بگی ده تا می شنوی تو بگو اگر ده تا بگی یکی هم نمی شنوی.