این تارنما نوشته های یک افراطی بی سواد، متحجر، بی منطق و ... می باشد که دوست دارد با دیگران تبادل نظر کند.

معضل لاریجانی

بسم  الله الرحمن الرحیم

صحبت از فساد و اپیدمی آن نقل هر محفل و مجلسی ست. 


از گفتگوهای تاکسی و اتوبوس تا مهمانی های خانوادگی، از رسانه ها مکتوب و مرقوم تا سینما و هنر همه از فساد 

همه گیر می نالند. 

غالبا با هدایت رسانه ها این فساد متوجه ذات دین، اسلام و ایدئولوژی نظام می شود ولی مشکل اصلی کجاست؟

قانون پایه نخست و پارلمان پایه دوم دموکراسی ست. 

حال اگر ستون یک ساختمان فاسد شود دیگر اجزا آن چه می شود؟

بحث در مورد برجام و محتوای آن بحث دگری. بحث در مورد امام زاده ایست که متوالی اش حرمتش را هتک می کند. 


متاسفانه هتک قانون توسط لاریجانی کاری عادی شده  بد تر از آن کسانی هستند که با سکوتشان این کار کثیف را 

تایید و بدتر از آن گاهی با استدلال های عجیب توجیه می کنند.

مهم ترین استدلال هم در کلید واژه احمدی نژاد خلاصه شده.

فقط فرض کنید فاضل لاریجانی برادر احمدی نژاد بود حال همین رسانه هایی که خطاهای لاریجانی را توجیه می کنند چه کرشمال گری سر آن می کردند.


مخلص کلام که وجود فردی مانند لاریجانی بر دستگاه قانونگزاری ما علاوه بر تاثیرات سوء تصمیم گری های خلاف قانون موجب گل آلودی سر چشمه آب قانون نیز می شود.

با وضعیت فعلی حکومت ما امکان محاکمه و حتی رد صلاحیت این قانون شکن تقریبا محال است پس تنها راه مقابله با این قانون شکن خود مردم هستند. 


خود مردم

۱۹ مهر ۹۴ ، ۱۷:۴۱ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قاسم حسین زاده

احساسات و واقعیت

بسم الله الرحمن الرحیم

     امروز 36 سال از پیروزی انقلاب اسلامی گذشته و دیگر دوران احساسات سپری شده و باید واقعیات را تبیین کنیم تا جامعه ما بداند که در دنیا چه خبر است و چگونه باید با دنیا تعامل کنیم.  کیهان 17 تیر 94

    احتجاجات مختلفی در طول تاریخ بین معتقدین به مکتب انبیا ابراهیمی و ملحدین شده است. آقای فریدون از شروع روی کار آمدنش تا به امروز تقریبا به فاصله چند هفته در میان یکی از این مغلطه ها را در مقابل جریان انقلابی علم می کند. من قصد پاسخ به حرف این شخص را ندارم آن دلیل که می دانم او نه اولین و نه آخرین کسی ست که این استدلال را در مقابل جریان معتقد به غیب استفاده می کند حال استدلال طرف مقابل چیست؟  

    تضاد عقل و ایمان به غیب  احتجاجی به بلندای تقابل خداباوران و خدا نا باوران؛

   پیامبران افراد احساسی به دور از عقل هستند که ما را هم دعوت به اخذ تصمیمات و باورهای احساسی و بدون فکر می کنند. در حالی که ما با اندیشه و عقل و بر مبنای واقعیات زندگی می کنیم. ما فقط به آنچه که با دو چشم ببینیم و با دو دست لمس یا با دوگوش بشنویم ایمان داریم. یک روز صحبت از وجود خداست. بعد قیامت و فرشتگان و حال صحبت از وحی و وعده و وعید الهی ست.

    اگر وحی بود باید بر ما نازل می شد و ما آن را می شنویم و چون بما وحی نمی شود پس انبیا دروغ گو و شریعتشان باطل است.

   آن دروغ گویان که با احساسات مردم عوام را فریب می دهند و مشتی دیوانه بی عقل را دور خود جمع کرده اند در بعد اجتماعی کارهای احمقانه ای انجام دهند. یکی به نام نوح وسط بیابان کشتی می سازد و پیرو او ابراهیم در برابر یک قوم می ایستد فرزندش یوسف زندان را به زلیخا ترجیح می دهد و فرزند او موسی در برابر فرعون می ایستد. برادر زاده اش محمد از مقاومت در مقابل کفار صحبت می کند و مریدش علی هم که دائم الجهاد است و آسایش برای ما نگذاشته است.

   بعد از چندی که نفس راحتی کشیدیم باز یکی از فرزندانشان به نام خمینی خودش را مبعوث کرد. اول با شاه در افتاد بعد صدام شوروی آمریکا. حالا هم نوبت سید علی شده و دار دسته عوامش که بجای عقل و مشاهده واقعیات بر مبنای احساسات و خیالبافی هایی که اسلافش گفته اند دم از نصرت الهی و تمدن اسلامی و مهدی و... می زنند.

   خلاصه ای از استدلال خداناباوران چنین هست حال پاسخ دین و اهل ایمان چیست؟

    قرآن بهترین منبع برای آگاهی از موضع خدا و پیمبر در هر مورد هست، اتفاقا به دلیل اهمیتی که این بحث دارد قرآن در بصورت متواتر به آن پرداخته هست که خلاصه از آن را به نظر می رسانم.

   توجه داشته باشید که احساساتی در زبان عربی تقربیا شاعر می شود و بی عقل یا دیوانه مجنون. در مجموع 4 مرتبه در قرآن به پیامبر تهمت احساساتی یا شاعر و 11 مرتبه تهمت مجنون زده شده.

  

یَقُولُونَ شَاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ ﴿٣٠﴾   طور

بلکه آنها مى‏گویند: «او شاعرى است که ما انتظار مرگش را مى‏کشیم!»

 

إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ ﴿٤٠﴾ وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ قَلِیلا مَا تُؤْمِنُونَ ﴿٤١﴾  الحاقه

که این قرآن گفتار رسول بزرگوارى است، (۴۰)

و گفته شاعرى نیست، اما کمتر ایمان مى‏آورید! (۴۱)

 

 

إِنَّهُمْ کَانُوا إِذَا قِیلَ لَهُمْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ یَسْتَکْبِرُونَ ﴿٣٥﴾ وَیَقُولُونَ أَئِنَّا لَتَارِکُو آلِهَتِنَا لِشَاعِرٍ مَجْنُونٍ ﴿٣٦﴾   صافات

چرا که وقتى به آنها گفته مى‏شد: «معبودى جز خدا وجود ندارد»، تکبر و سرکشى مى‏کردند... (۳۵)

و پیوسته مى‏گفتند: «آیا ما معبودان خود را بخاطر شاعرى دیوانه رها کنیم؟!» (۳۶)

 

بَلْ قَالُوا أَضْغَاثُ أَحْلامٍ بَلِ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ فَلْیَأْتِنَا بِآیَةٍ کَمَا أُرْسِلَ الأوَّلُونَ   فصلت-5

 

آنها گفتند: «(آنچه محمد (ص) آورده وحى نیست;) بلکه خوابهایى آشفته است! اصلا آن را بدروغ به خدا بسته; نه، بلکه او یک شاعر است! (اگر راست مى‏گوید) باید معجزه‏اى براى ما بیاورد; همان گونه که پیامبران پیشین (با معجزات) فرستاده شدند!»

تفسیر:

ترجمه :

 

بنام خداوند بخشنده بخشایشگر

1 - حساب مردم به آنها نزدیک شده اما آنها در غفلتند و رویگردانند!

2 - هـر یـادآورى تازهاى از طرف پروردگارشان براى آنها بیاید با لعب و شوخى به آن گوش فرا میدهند.

3 - در حـالى کـه قـلوبـشـان در لهو و بیخبرى فرو رفته است ، و این ستمگران پنهانى نـجـوى مـیکنند (و مى گویند) آیا جز اینست که این یک بشرى همچون شماست ؟ آیا شما به سراغ سحر میروید با اینکه مى بینید؟!

4 - (اما پیامبر) گفت پروردگار من همه سخنان را چه در آسمان باشد و چه در زمین میداند و او شنوا و داناست .

5 - آنـهـا گـفتند (آنچه را محمد آورده وحى نیست ) بلکه خوابهاى آشفته است ، اصلا او به دروغ آنـرا بـه خـدا بـسـته ، نه او یک شاعر است ! (اگر راست مى گوید) باید معجزهاى براى ما بیاورد، همانگونه که پیامبران پیشین با معجزات فرستاده شدند .

تفسیر:

بهانه هاى رنگارنگ

این سوره - همانگونه که اشاره کردیم - با یک هشدار نیرومند به عموم مردم آغاز مى شود، هـشدارى تکاندهنده و بیدارکننده ، مى گوید: (حساب مردم به آنها نزدیک شده ، در حالى که در غفلتند و روى گردانند) (اقترب للناس حسابهم و هم فى غفلة معرضون ).

عـمـل آنـهـا نـشـان مـى دهـد کـه ایـن غـفلت و بیخبرى سراسر وجودشان را گرفته است ، و گـرنـه چگونه ممکن است انسان ایمان به نزدیکى حساب ، آنهم از حسابگرى فوق العاده دقـیـق ، داشـتـه بـاشـد و ایـنـچـنـیـن همه مسائل را سرسرى بگیرد و آلوده هر گونه گناه باشد؟.

کلمه (اقترب ) تاکید بیشترى از قرب دارد، و اشاره به این است که این حساب بسیار نزدیک شده .

تـعـبـیـر بـه (نـاس ) گـر چـه ظـاهـرا عـمـوم مـردم را شـامـل مـى شـود و دلیـل بـر آن اسـت که همگى در غفلتند ولى بدون شک همیشه موقعى که سـخـن از تـوده مـردم گفته مى شود استثناهائى وجود دارد، و در اینجا گروه بیدار دلى را که همیشه در فکر حسابند و براى آن آماده میشوند باید از این حکم مستثنى دانست .

جـالب ایـن کـه مى گوید حساب به مردم نزدیک شده ، نه مردم به حساب ، گوئى حساب بـا سـرعـت بـه اسـتـقـبال مردم میدود! ضمنا فرق میان غفلت و اعراض ممکن است از این نظر باشد که

آنـهـا از نـزدیـکـى حـساب غافلند، و این غفلت سبب مى شود که از آیات حق اعراض کنند در حـقـیـقـت (غـفـلت از حـسـاب ) عـلت اسـت ، و (اعـراض از آیـات حـق ) مـعـلول آن ، و یـا مـنـظـور اعراض از خود حساب و آمادگى براى پاسخگوئى در آن دادگاه بزرگ است ، یعنى چون غافلند خود را آماده نمى کنند و رویگردان مى شوند.

در اینجا این سؤ ال پیش مى آید که نزدیک شدن حساب و قیامت به چه معنى است ؟

بـعـضى گفته اند: منظور آن است که باقیمانده دنیا در برابر آنچه گذشته کم است ، و بـه هـمـیـن دلیـل رسـتاخیز نزدیک خواهد بود (نزدیک نسبى ) به خصوص اینکه از پیامبر اسـلام (صـلى اللّه عـلیـه و آله و سـلّم ) نقل شده که فرمود: بعثت انا و الساعة کهاتین !: بـعـثـت من و روز قیامت مانند این دو است ! (اشاره به انگشت سبابه و وسطى که در کنار هم قرار دارند فرمود).

بـعـضـى دیـگـر گـفـتـه انـد: این تعبیر به خاطر بودن رستاخیز است ، همانگونه که در ضرب المثل معروف عرب میخوانیم : کل ما هو آت قریب (هر چه قطعا مى آید نزدیک است ).

در عـیـن حـال ایـن دو تـفـسـیـر منافاتى با هم ندارند و ممکن است آیه اشاره به هر دو نکته باشد.

بعضى از مفسران مانند (قرطبى ) این احتمال را نیز داده که (حساب ) در اینجا اشاره بـه (قـیـامـت صـغـرى ) یعنى مرگ است ، زیرا به هنگام مرگ نیز قسمتى از محاسبه و جزاى اعمال به انسان میرسد. ولى ظاهرا آیه فوق ناظر به قیامت کبرى است .

آیـه بـعـد یکى از نشانه هاى اعراض و رویگردانى آنها را به این صورت بیان مى کند: هـر ذکـر و یـادآورى تـازه پروردگار که به سراغ آنها بیاید با شوخى و بازى و لعب به آن گوش فرا میدهند)! (ما یاتیهم من ذکر من ربهم محدث الا استمعوه و هم یلعبون ).

هـرگـز نـشـده اسـت کـه در بـرابر سوره یا آیه ، و خلاصه سخن بیدارکنندهاى از ناحیه پـروردگـار، بـه طـور جـدى بـا آن بـرخـورد کـنـنـد، سـاعـتـى در آن بـیـنـدیـشـنـد و حداقل احتمال بدهند که این سخن در حیات و سرنوشت آنها اثر دارد آنها نه به حساب الهى فکر میکنند و نه به هشدارهاى پروردگار.

اصـولا یـکـى از بـدبـخـتـیـهـاى افـراد جاهل و متکبر و خودخواه این است که همیشه نصائح و انـدرزهـاى خـیـراندیشان را به شوخى و بازى میگیرند، و همین سبب مى شود که هرگز از خـواب غـفـلت بیدار نشوند، در حالى که اگر حتى یکبار به صورت جدى با آن برخورد کنند چه بسا مسیر زندگانى آنها در همان لحظه تغییر پیدا مى کند.

کلمه (ذکر) در آیه فوق اشاره به هر سخن بیدارکننده است ، و تعبیر به (محدث ) (تـازه و جـدیـد) اشـاره بـه ایـن اسـت کـه کـتـب آسـمـانـى ، یـکـى پـس از دیـگـرى نازل مى گردد و سوره هاى قرآن و آیات آن هر کدام محتواى تازه و نوى دارد، که از طرق مـختلف براى نفوذ در دلهاى غافلان وارد مى شود، اما چه سود براى کسانى که همه اینها را به شوخى میگیرند.

اصـولا گـویا آنها از تازهها وحشت دارند، با همان خرافات قدیمى که از نیاکان خود به ارث برده اند دل خوش کرده اند، گوئى پیمان جاودانه بسته اند که با هر حقیقت تازهاى مـخـالفـت کـنـنـد، در حـالى کـه اسـاس قـانـون تـکامل بر این است که هر روز انسان را با مسائل تازه و نوینى مواجه میسازد.

بـاز بـراى تاءکید بیشتر مى گوید: آنها در حالى هستند که دلهایشان در لهو و بیخبرى فرو رفته است (لاهیة قلوبهم ).

زیـرا آنـهـا از نـظـر ظـاهـر همه مسائل جدى را لعب و بازى و شوخى میپندارند (چنانکه جمله یـلعـبـون بـه صورت فعل مضارع و مطلق به آن اشاره مى کند) و از نظر باطن گرفتار لهو و اشتغال فکر به مسائل بیارزش و غافل کننده هستند. و طبیعى است چنین کسانى هرگز راه سعادت را نخواهند یافت .

بـعد به گوشهاى از نقشه هاى شیطانى آنها اشاره کرده میفرماید: این ظالمان گفتگوهاى درگـوشى خود را که براى توطئه انجام میدهند پنهان میدارند، و مى گویند این یک بشر عـادى هـمـچـون شـمـا اسـت (و اسـروا النـجـوى الذیـن ظـلمـوا هل هذا الا بشر مثلکم ).

حال که او یک بشر عادى بیش نیست لابد این کارهاى خارق العاده او و نفوذ سخنش چیزى جز سـحـر نـمـى تـوانـد باشد آیا شما به سراغ سحر میروید با اینکه میبینید؟! (ا فتاتون السحر و انتم تبصرون ).

گفتیم این سوره در (مکه ) نازل شده ، و در آن ایام دشمنان اسلام کاملا نیرومند بودند، پـس چـه لزومـى داشـت کـه سـخـنـان خود را مخفى کنند، حتى نجواهایشان را، (توجه داشته باشید که قرآن مى گوید سخنان درگوشى را پنهان مى کردند).

ایـن مـمـکـن اسـت بـه خـاطـر آن باشد که آنها در مسائلى که جنبه توطئه و نقشه داشت به مـشـورت میپرداختند تا در برابر توده مردم با طرح واحدى در برابر پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) بایستند.

بـعـلاوه آنـها از نظر قدرت و زور مسلما جلو بودند ولى از نظر منطق و قدرت نفوذ کلام ، بـرتـرى با پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) و مسلمانان بود، و همین برترى سبب مـیشد که آنها براى انتخاب برچسبها و پاسخهاى ساختگى در برابر پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) به مشورتهاى نهانى بنشینند.

بـه هـر حـال آنـهـا در ایـن گـفـتـارشان روى دو چیز تکیه داشتند، یکى بشر بودن پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) و دیگرى برچسب سحر، و در آیات بعد برچسبهاى دیگرى نیز خواهد آمد که قرآن به پاسخ آنها مى پردازد.

ولى قرآن نخست به صورت کلى به آنها از زبان پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) چـنـیـن پـاسـخ مـى گـویـد: (پـروردگـار من هر سخنى چه در آسمان باشد و چه در زمین میداند)

(قال ربى یعلم القول فى السماء و الارض ).

چـنـیـن تـصـور نـکـنـیـد کـه سخنان مخفیانه و توطئه هاى پنهانى شما بر او مخفى باشد، (چرا که او هم شنوا است و هم دانا) (و هو السمیع العلیم ).

او همه چیز را میداند و از همه کار با خبر است ، نه تنها سخنان را میشنود، از اندیشه هائى که از مغزها میگذرد، و تصمیمهائى که در سینه ها پنهان است آگاه است .

بـعـد از ذکـر دو قـسـمت از بهانه جوئیهاى مخالفان ، به چهار قسمت دیگر از آن پرداخته چنین مى گوید: (آنها گفتند آنچه پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) به عنوان وحى آورده خـوابـهـاى آشـفـتـه و پـراکـنـدهاى بیش نیست ) که او آنها را حقیقت و واقعیت میپندارد! (بل قالوا اضغاث احلام ).

و گـاه این سخن خود را عوض میکنند و مى گویند: (او مرد دروغگوئى است که این سخنان را به خدا افترا بسته )! (بل افتراه ).

و گـاه مـى گـویـنـد: (نه او یک شاعر است و این آیات مجموعهاى از تخیلات شاعرانه او است ) (بل هو شاعر).

و در آخـریـن مـرحـله مـى گـویـنـد: از همه اینها که بگذریم (اگر او راست مى گوید که فرستاده خدا است باید معجزهاى براى ما بیاورد همانگونه که پیامبران پیشین با معجزات فرستاده شدند) (فلیاتنا بایة کما ارسل الاولون ).

بـررسـیـهـاى ایـن نـسـبـتـهاى ضد و نقیض به پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) خود بـهـتـریـن دلیـل بـر آن اسـت کـه آنـهـا حقطلب نبودند، بلکه هدفشان بهانه جوئى و به اصطلاح بیرون کردن حریف از میدان به هر قیمت و به هر صورت بوده است .

گاه ساحرش میخواندند، زمانى شاعر، گاه مفترى ، و گاه (العیاذ بالله ) یک آدم خیالاتى که خوابهاى پریشانش را وحى به حساب آورده !

گاه مى گویند چرا تو انسانى ؟! و گاه با دیدن آنهمه معجزات باز بهانه معجزه دیگر مى گیرند.

اگـر مـا دلیلى بر بطلان سخنانشان جز این پراکندهگوئى نداشتیم به تنهائى کافى بـود، ولى در آیـات بعد خواهیم دید که قرآن از طرق دیگر نیز به آنها پاسخ قاطع مى گوید.

نکته :

آیا قرآن ، حادث است ؟

جـمـعـى از مـفسران در ذیل این آیات به تناسب کلمه (محدث ) که در دومین آیه مورد بحث بـود، گـفـتـگوى فراوانى پیرامون حادث یا قدیم بودن (کلام الله ) مطرح کرده اند، همان مسالهاى که در زمان خلفاى بنى عباس سالیان دراز مورد

جر و بحث بود و مدتى طولانى افکار گروهى از دانشمندان را به خود جلب کرده بود.

ولى مـا امـروز به خوبى میدانیم که این بحث بیشتر جنبه سرگرمى سیاسى داشته ، تا عـلمـاى اسـلام را بـه خـود مشغول دارند و از مسائل اصولى و اساسى که تماس با وضع حکومت و طرز زندگى مردم و حقایق اصلى اسلام دارد منصرف سازند.

امـروز بـراى ما کاملا روشن است که اگر منظور از کلام الله محتوا و مضمون آنست ، بطور قـطـع قدیم است یعنى همیشه در علم خدا بوده و علم واسع پروردگار همیشه به آن احاطه داشته است .

و اگـر مـنـظـور این الفاظ و این کلمات و این وحى است که بر پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) نازل شده ، آن هم بدون شک (حادث ) است .

کـدام عـاقـل مـى گـویـد الفـاظ و کـلمـات ازلى اسـت ؟ یـا نـزول وحـى بـر پـیـامـبـر (صـلى اللّه علیه و آله و سلّم ) از آغاز فرمان رسالت نبوده ؟ بنابراین ملاحظه میکنید هر طرف بحث را بگیریم مساله آفتابى و روشن است .

بـه تـعـبـیـر دیـگـر قرآن الفاظى دارد و معانى ، الفاظش قطعا حادث است و معانیش قطعا قدیم ، بنابراین جائى براى جر و بحث نیست .

وانـگـهـى ایـن بـحـث کـدام مـشـکـل عـلمـى و اجـتماعى و سیاسى و اخلاقى از جامعه اسلامى را حـل مى کند؟ و چرا بعضى از دانشمندان پیشین فریب شگردهاى حاکمان مکار توطئه گر را خورده اند؟!

لذا مـى بینیم بعضى از امامان اهلبیت (علیه مالسلام ) ضمن بیان روشن این مساله عملا به آنها هشدار دادند که از این گونه بحثها بپرهیزید.

۲۸ تیر ۹۴ ، ۱۶:۵۱ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قاسم حسین زاده

روضه خوانی یزید برای شهدا

بسم الله الرحمن الرحیم

 وقتی یزید برای شهدا روضه بخواند


    و هنگامی که علی ابن الحسین شروع به خطبه خانی کرد کوس رسوایی قاتلان حسین دمیده شد. اهل شام که تا پیش از این تحت تاثیر دستگاه رسانه ای بنی امیه حسین خارجی می پنداشتند و یزید را اوالامر؛ دانستند که حسین همان اهل بیت هست و یزید همان طاغوت.

شهدا

    ول وله ای در مجلس بپا شد. مردها عمامه هایشان را برزمین می کوبیدند و زن ها شیون کنان لطمه می زدند. صدا آه فقط ستون ها کاخ اموی را بلرزه در آورده بود. یزید که تا پیش از این به حربه تمسخر و تحقیر سعی در رسوایی اهل بیت داشت خود رسواترین دید و سرا سیمه حیله نو پروراند.    سوهانی برداشت و نزد علی ابن الحسین شتافت و آن را بر غل و زنجیرها آویخته به او سایید و او را خطاب کرد:

    پسر عمو جان چه کسی چنین ظلمی بر شما کرده. 

    خدا لعنت کند عمر ابن سعد را که چنین ظلمی بر پسر عمویم کرد. خدا لعنتش کند. 

    خدا را شاهد می گیرم که من بی تقصیرم. 

    امام اعتنایی به تقلای او نکرد پس از این بود که دستور داد که در کاخ پرچم عزا برافرازند و خود را عزادار محب اهل بیت نشان داد و البته که مکرو مکر الله و الله خیر الماکرین.

   خاصیت خون مظلوم رسوایی ظالم است. این سنت خداست و لن تجدوا لسنة الله تبدیلا.

   بقول مطهری حرفی که با خون نوشته شود هیچ وقت پاک نمی شود. که خودش هم حرفش را با خونش الی دوام ثبت کرد.

   مضحکه این قصه رفتار منافقانه ظالمان هست. کسانی که اللّهُ یَسْتَهْزِىءُ بِهِمْ وَیَمُدُّهُمْ فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ    

    رفتار خنده دار آنها که به جک ماند این هست که پس از رسوایشان خود را صاحب  و وارث خون آنها معرفی می کنند و پرچم آنها را درفش خود نشان می دهند. مانند دزدی که فریاد دزد دزد سر دهد.

   در تاریخ داستان های اینچنین زیاد خوانده بودم. دزدانی که خود را مال باخته خواندند. ظالمانی که خود را مظلوم خواندند. این داستان از آنجایی شروع شد که السابقونی به نام ابلیس در مقابل ربش ایستاد و    قَالَ فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی لأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَا  عراف/15  (ابلیس)گفت پروردگارا از آنجا که مرا   فریفتى، بر سر راه راست تو در کمین آنان مى‏نشینم .  

    و امروز هم روضه خوانی برای  شهدا مانند روضه خوانی برای سید الشهدا شد. این بار هم یزیدوارگان برای فداییان ولایت عزا می گیرند. اینبار هم وطن فروشان بی غیرت دم از مدافعان وطن و ناموس می زنند. 

        می اندیشم سهم وادادگان استکبار از خون 175 غواص مظلوم چیست؟

            و می پرسم سهم فرعون از انقلاب موسی چیست؟

        کسانی که در زیر پرچم خون خواهی کشتگان وطن سینه می زدند و قاتلان آنها را ملت عراق و سپاه و در آخر هم حکومت اسلامی معرفی کردند چه کسانی بودند؟

   همان های که اسلافشان وقتی همین غواص ها زیر خاک زنده به گیر شدند با پول بیت المال درکشورهای متخاصم ما تحصیل می کردند. 

   من حرفی نمی زنم هر کس طالب حقیقت است تاریخ و محل تحصیل محسن و مهدی هاشمی رفسنجانی را بعنوان سر دسته قاطبه بنی امیه زمان جستوجو کند.

    آری اینها همان کسانی هستند که همان زمان که امثال این غواصان مظلومان زیر خاک زنده به گور می شدند طوری در رسانه هایشان تبلیغ می کردند که گویی جنگ را ایران براه انداخته و صدام هم صلح طلبی ست که اسیر خمینی جنگ طلب شده. و البته اگر مانند خاتمی اصلاح طلب باشد صدام هم صلح طلب می شود. 

    کسانی که دفاع مظلومانه ایشان را جنگ و شهادت طلبی را جنگ طلبی خواندند.

    نمی دانم باید از این قصه بخندم یا گریه کنم ولی این داستان همچنان ادامه دارد


۲۱ تیر ۹۴ ، ۲۳:۴۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قاسم حسین زاده

ما و احمدی نژاد

    بسم الله الرحمن الرحیم

   «احمدی نژادی» واژه ای بود که برخی از دوستان را حوالی 88 مرا به آن خطاب می کردند. جوانی طرفدار احمدی نژاد که از دیدگاه او همه بدند بجز احمدی نژاد. جوانی که پس از دوران سیاسی پر تنشی که پشت سر گذاشته حالا هم جوان است  هم  پیر. جوانی که فهمید در عرصه سیاست باید شاخص را دید نه شخص را ؛ زیرا اشخاص همیشه متغییرند و آنچه ثابت است جبهه است. امروز که بینش پیرانه و شور جوانی هر دو در سینه ام است به این فکر می کنم که  موضوع  اصلی چیست؟

    باز می گردیم به سال 82؛ مردم در گوشه ای به زندگی خود مشغول بوند و مسئولان هم به حکومتشان. دیگر هیچکدام به هم دیگر کاری نداشتند. مردم فهمیده بودند که چپ و راست هر دو سر و ته یک کرواسند و قیل و قالی هم که هست برای قدرت خودشان است و در این بین هم رهبری مظلوم در گوشه فریاد هل من ناصر سر می دهد که دریغ از یک لبیک. مردم می دیدند آدمای حکومت درون یک حلقه بسته اند و مردم در میانشان جایی ندارند. مهم ترین برنامه خاتمی برداشتن حجاب اجباری و آزادی بی بندباری و مهم ترین برنامه راستی ها قربانی کردن ارزش های انقلاب بپای  السابقون هایش یعنی اکبر رفسنجانی ، ناطق نوری و ... بود و این وسط تنها چیزی که مهم نبود نیازهای حقیقی مردمی بود که کمرشان زیر بار سازندگی شکسته بود.

رفسنجانی

   دوباره باز گردیم به عقب،  بهمن 57، انقلاب پیروز شد و رژیم پادشاهی بر افتاد و چندی بعد در 12 فروردین 58 حکومت جمهوری اسلامی جایگزین آن گردید. بازرگان و جبهه ملی که تا پیش از آن با انقلاب مخالف بودند خلاف نظر مردم و امامشان دولت تشکیل دادند.

   به مساوات تشکیل دولت و تصاحب حکومت توسط لیبرال های جبهه ملی و نهضت آزادی چالش امنیتی و نظامی انقلاب شروع شد ونیروهای انقلاب بدون درنگ وارد این عرصه ها شدند. به عبارت دیگر تقسیم کارها پس از انقلاب این چنین شد که کسانی که پیش از انقلاب در خدمت رژیم بودند حال قدرت را در دست گیرند و نیروهای انقلابی نیز در خط مقدم جبهه شرایط را برای آنها محیا  کنند.

    این تقسیم کار ادامه داشت تا جایی که قدرت از بازرگان به بنی صدر، از آن به موسوی، از آن به رفسنجانی و از ان هم به خاتمی رسید. البته که این ها فقط اسم های روی کار است و الا پشت پرده همان کسانی بودند که سر سوزی به انقلاب و اسلام اعتقادی نداشتند و اکثر در بحران ها از کشور خارج شده بودند و حالا به عنوان طبقه گشنه و تازه به دوران رسیده با دعوی تخصص وارد قدرت شدند.

    همانطور که این جماعت سر سوزنی اعتنایی به انقلاب و اسلام نداشتند اعتنایی به ایران هم نداشتند. اکثر اینها دارای تابعیت دوگانه بودند و خانواده هایشان در کشورهای غربی زندگی می کردند. هر چه از ایران در می آوردند حواله امارت های خودشان در آن کشورها می کردند. این مصیبت عظما بود که مسئول این کشور در دلش سودای آبادنی جای دیگر داشت. کسانی که بغیر از آبادنی خانه های خودشان به چیزی دگر فکر نمی کردند.

    گذشت و معضل جدیدی هم درست شد. معضل آقا زاده ها. تا پیش از این حد اقل ظاهری از دین و حفظ ارزش های انقلابی وجود داشت ولی حالا این آقا زاده ها همه چیز را منکر می شدند درست مانند رابطه یزید و معاویه.

    و رسید به سال 82 انتخابات شورای شهر.  کمترین میزان مشارکت مردمی در همه انتخابات های پس از انقلاب. اولین مشارکت کمتر از 50 درصد در جمهوری اسلامی. مردمی که نا امیدانه به دنبال راه خلاصی از وضعیت هلاکت بار هیئت حاکمه جمهوری اسلامی بودند. مردمی که از کاخ نشینی و اشرافیت طبقه حاکم به ستوه آمده بودند. مردمی که درگیری ظاهری خاتمی و رفسنجانی برایشان خنده دار شده بود زیرا هر در کاخ های نزدیک بهم زندگی می کردند. و این بار این مردم چه کردند.

احمدی نژاد

   مردی کوته قامت با چهره ای غبار گرفته و کاپشنی بهاره شهردار تهران شد. مردی که زندگی اش از کارمندان شهرداری نزدیکتر بود. مردی که فقط از ولیعصر بالاتر ها را آدم نمی دانست. شهرداری که برج ساز نبود. شهرداری که آدرس خانه اش را همه بلد بودند. مدیری که اطرافیانش پیر مردانی مدعی نبودند بلکه در اداره های زیر دستش جوانان پر انرژی منصوب می شدند. مدیری که با افتخار فرمایش رهبرش را نصب العین قرار می داد.

    مردم فهمیدند کسانی که در این سال قدرت را قبضه کردند انقلابی نبودند. مردم فهمیدند آنچه که در این سال ها در مملکت جاری شد اسلام نبود. مردم فهمیدند که تکنو کرات حقیقی پزشکی نیست که 16 سال بدون هیچ تخصصی وزیر خارجه بوده است. کار جهادی شهردار جوان و تازه میدانش را با تمام وجود حس می کردند. می دیدند شهرداری که بر خلاف خلفش خود برج ساز نیست و قانونی که در شهرداری تصویب می کند منافع مردم را می گیرد تا سرمایه داران. مردی که او را در هیئت مسجد پیدا می کردند نه خبر حضورش در تفریگاهای دوبی و کانادا و آمریکا. این مرد احمدی نژاد بود مردی در جسه ای کوچک و چهره ای کارگری.

    انتخابات ریاست جمهوری 84. جایی که راست چپ شبیه به هم آمدند و اما در میان آنها مردی که نه طرف راست ها بود و چپ ها مردی که طرف مردم بود. بعلت نداشتن رسانه شهرستانی ها خیلی او را نمی شناختند و باز هم بخاطر اشراف نبودن چهره ای سرشناس نبود که همه ایران او را بشناسند. پول های کثیف انتخاباتی هم که دگر هیچ.

در بهت همه ناظران این مرد بی نام و نشان انتخاب شد. مردی که اگر چه از همه به انقلاب نزدیکتر بود ولی بر خلاف دیگران اپوزیسیون هیئت حاکمه ایران بود.

و آن هم در مرحله سخت جایی که سر حلقه اشرافیت در مقابل نگین مردم صف کشید و بر راستی چقدر پول خرج کرد؟

مهم این هست که مردم با این انتخاب به همه فهماندند که پیام تغییر این انتخابات پیام تغییر حقیقی ست . مردم خواستند که تیم را عوض کنند نه بازیکن را تعویض.

   گذشت و چه سر گذشتی. نپرس از دروغ تقلب و هزار شایعه که دجال های آن اشراف بی شرافت در بوق کرنا کردند که به مردم تلقین کنند که اشتباه کردید. از دل خون من نپرس از هزار مکر خراب کاری که در اقتصاد، سیاست و حتی امنیت ملی کردند که مردم را پشیمان کنند. و نپرس از فریب خوردگانی که فریب دشمنانشان را خوردند.

   ولی آنچه که قصه مرا تراژدی کرد

   احمدی نژاد هم به رنگ همین جماعت شد.

   و امروز با قلبی محزون ولی خرسند از این که از امتحان ترجیح شاخص به شخص  

   آری من دیگر احمدی نژادی نیستم من طرفدار حکومت عدل علوی به حکم رانی فرزندش مهدی هستم.

۰۷ تیر ۹۴ ، ۰۴:۰۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قاسم حسین زاده

کابوس

بسم الله الرحمن الرحیم

   ناگهان در را باز کرد و داخل جای خصوصی یک نفره (حمام) شد. ما که مشغول ادا فریضه النظافة من الایمان و سایر تعقیبات بودیم هری دلمان ریخت و به صورت غیر ارادی ستر عور کردیم.( از توضیح جزئیات معذوریم)

   شگفتی، ترس و خجالت چنان حالت قاراشمیش شاعرانه ای در ما بوجود آورد که باران مصنوعی اتاق نظافت را گریه بی نمک در و دیوار زندان مرطوب به خود دیدم و با همین حالت ندار بر چهره مشمئز کنند مورودین نگریستم که چهره مرد از خود راضی کرواتی و مرد خندان پشت سرش که در حال خوش آمد گویی به او بود در نظرم هویدا شد. 

   چنان فریادی ناله گون از ژرفای نای بر ایشان تاختم که ناف ها بر لرزش در آمد و با همان لحن گفتم:

    -برید بیرون 

    کی به شما گفته بیاید تو

    از صلابت فریاد ما مرد از خود راضی به لرزش در آمد از ترس رفت پشت سر مرد خندان. او هم با همان لبخند گریه آورش  جلو آمد و گفت:

   -دل آرام باشید ایشان ( از خود راضی) بازرس محترم آژانس بین المللی هسته ای هستند و طبق مذاکرات و به تبع آن توافقات قهرمانانه ما در پذیرش پروتکل الحاقی و دسترسی ها بیشتر می توانند هر جایی را بدون هماهنگی قبلی مورد بازرسی قرار دهند. حال این از بخت بلند شما بوده که این بازرسی محترم قربانش بروم در حین راه رفتن در خیابان و گشتن در بین کوچه ها و آپارتمان ها و طبقات چشش خانه شما را گرفته. 

    و البته نا گقته نماند که از آنجایی که حضرات معتقدند که ایرانی ها دارای ژن فریب کاری هستند لذا  هر جا که خصوصی تر احتمال پنهان کردن بمب اتم هم بیشتر. از این حیث این قسمت از خانه را انتخاب کردند. کاملا منطقیه دیگه نه؟

    نگران حجاب و عفت و این قبیل مسائل شرعی و عرفیش هم نباشید، ایشان محرم محرمند؛ از این نشون به آن نشون که اینها مفاد توافق را می دانند و مردم نه پس بهتر شما هم مثل ما با اینها محرم بشید.

   سخنان مرد خندان چنان غرور و غیرت مرا در هم کوبید که بار فریادی نعره گون به آنها کو فتم که: 

   -مرده شور خودشون و مذاکراتشون و توافقشون و با بازرسی شون و با هم همین الان این قلاده ای رو از اینجا  با زبون خوش می بری بیرو و الا می کنمش تو سوراخ فاضلاب همین جا.

   ناگهان دیو پشمالو که تمام این مدت پشت سر آن دو تا ایستاده  بود جلو آمد. دیگران به او می گفتند فریدون خان. روی بازوانش کلیدی خالکوبی شده بود و در همان دست داسی داشت. ابرو چپش را راست و ابروی راستش را خم کرد و با دوچشمش چپ چپ خیره می گشت دندان ها را از حقد به هم می سایید وپنجگان  دستی را به گردنم مشت کرد و دست دیگر به دور دسته داس و داسش را بالا آورد  و من را به دیوار کوفت همین گونه مشتش را بیشتر می فشرد تا که به آستانه خفقان رسیدم. 

     به صورتی بر افروخته سرم داد زد که:

    -بیکار، بی سواد، بی شناسنامه، افراطی، جدید السلام دیکتاتور . بوق . بوق . بوق  مگه نگفته بودم که همه چی واس ماس یعنی ماس ماس یعنی کسی حق نداره با آزادی مت مخالف باشه و ما آزادیم که هر کاری دوستاشتیم بکنیم. گفتم یا نگفتم هان ...

    مگه نگفتم که هرکی با مخالف و دنبال غیرت و عزت و استقلال و این چرندیات باید بره جهنم گفتم یا نگفتم هان...


   بعد از این زهر چشم هولناک شروع کرد با  صدای خسته و آهسته و زمینه ای از لبخندی که کنایه از قلدری بود  مشتش را دور گردنم بازی بازی دادن و لب هایش را تیزی داسش را با شاهرگم و گونه اش را به گونه ام سایید و لب هایش را به گوش هایم نزدیک کرد و زمزمه کرد:

   -تازه یه روز نوبت زناتونم میرسه


***

    -آخ 

    -عجب خواب چندش آوری؛ یعنی تعبیرش چه می تواند باشد؟  

    صحنه ها کابوس ذهنم را زخم می کرد به دلم افتاد قرآن بخوانم تا زخمم شفا بگیرد. قرآن را باز کردم آیات قران


   إِذْ نَجَّیْنَاکُم مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذَابِ یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُمْ وَیَسْتَحْیُونَ نِسَاءَکُمْ ۚ وَفِی ذَٰلِکُم بَلَاءٌ مِّن رَّبِّکُمْ عَظِیمٌ ﴿٤٩


و (نیز به یاد آورید) آن زمان که شما را از چنگال فرعونیان رهایی بخشیدیم؛ که همواره شما را به بدترین صورت آزار می‌دادند: پسران شما را سر می‌بریدند؛ و زنان شما را (برای کنیزی) زنده نگه می‌داشتند. و در اینها، آزمایش بزرگی از طرف پروردگارتان برای شما بود. ( سوره بقره(۴۹))



    لوح خش گرفته دلم جلا گرفت و از آن خواندم  «ولا خوفٌ علیهم و لا یحزنون» و تفسیری به لوح دل نوشته شد

تصویر موسی در برابر فرعون و سامری و قارون و بلعم بائورا و سجده کنان به دگاهش افتادم و مستدعی که ما

 بنی اسرائیل نباشیم

و موسی که می گفتم:

   من اجازه نمیدهم بیگانگان بیایند با دانشمندان ما، با فرزندان برجسته و عزیز ملّت ایران که این دانش گسترده را به اینجا رسانده‌اند، بخواهند بنشینند حرف بزنند. در دنیا هیچ عاقلی اجازه نمیدهد، هیچ دولتی اجازه نمیدهد؛ دانشمندانشان را مخفی میکنند، نمیگذارند اسمهایشان را هم کسی بفهمد. دشمن پُررو و وقیح توقّع دارد اجازه بدهند راه را باز کنند و بیایند با دانشمندان ما، با اساتید ما، با محقّقین ما گفتگو کنند، مذاکره کنند. درباره‌ی چه؟ درباره‌ی یک پیشرفت اساسی بومی علمی در کشور. این اجازه مطلقاً داده نخواهد شد؛ 


۰۹ خرداد ۹۴ ، ۱۹:۱۴ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قاسم حسین زاده

دیالکتیک هسته ای

بسم الله الرحمن الرحیم

    مغالطه و تاویل کار هر روز عده ای گشت که خود را باسواد و دانشمند و دیگران را بی سواد و عوام می دانستند. اینان از شهری به شهر دیگر می‌رفتند و جوانان را دور خود جمع کرده و در ازای حق‌الٌزحمه به تدریس می‌پرداختند. سوفسطائیان خطابت و جدل و دیگر فنونی را که برای موفقیت‌های اجتماعی و سیاسی لازم بود، به شاگردانشان می‌آموختند.

   در این زمان کهنه سربازی در برابر باسوادان ایستاد و خود را نه دانشمند باسواد بلکه بی سوادی که در دانستن را دوست دارد و در پی حقیقت می گردد معرفی کرد. سقراط در بازار آتن (آگورا) جوانان و متفکران را دور خود جمع می‌کرد و آن‌ها را به زیر سایهٔ معابد می‌کشاند و از آنان می‌خواست تا سخنان و کلمات خود را تحت تعریف دربیاورند. البته او هیچگاه لبو فروشان و راننده تاکسی های آتن را از خود نراند بلکه سفیسط های عقل کل را خلع سلاح کرد.

    بر اساس آنچه افلاطون که خود در جلسهٔ دادگاه حاضر بوده، در رسالهٔ آپولوژی نوشته است؛ در ابتدا اتهام سقراط به او فهمانده می‌شود و سپس سقراط در مقام دفاع از خود برمی‌آید. او منکر آن است که جوانان را فاسد کرده باشد. سقراط شرح می‌دهد که نه تنها عموم مردم بلکه معبد دلفی او را داناترین افراد بشر دانسته، در حالی که تنها علمی که او دارد؛ علم به جهل خویشتن و ناچیزی علم بشر در برابر علم خداست.           

    سقراط می‌گوید که او منکر خدایان آتن است، خود به خدایی یگانه باور دارد. او تعلیم فلسفه را وظیفه‌ای می‌داند که از سوی خدا به او محوّل شده و او اطاعت خدا را بر اطاعت مردم ترجیح می‌دهد. پس از پایان این خطابه، قضات حکم به سرکشیدن جام زهر صادر می‌کنند، و سقراط خطابه‌ای نهایی ایراد می‌کند که در آن بیش از پیش، از اعتقادش به زندگی پس از مرگ سخن می‌گوید. در نهایت، در حالی که شاگردانش پیشنهاد فرار به او می‌دهند، او مرگ را به فرار ترجیح می‌دهد. *

  دیالکتیک، مباحثه یا مناظره، روشی که هر دانای به نادانی خود برای پی بردن به حق در مقابل هر با سواد حقوق دانی از آن استفاده می کند.

 

ادْعُ إِلَىٰ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ ۖ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ ۚ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ ۖ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ ﴿١٢٥

 

با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت کن و با آنان به [شیوه‌اى‌] که نیکوتر است مجادله نماى. در حقیقت، پروردگار تو به [حال‌] کسى که از راه او منحرف شده داناتر، و او به [حال‌] راه‌یافتگان [نیز ]داناتر است.۱۲۵

 

    به ما فرموده اند که فرزند زمان خویش باشیم. مهم ترین چالش نظری امروز جامعه در انرژی هسته ای خلاصه شده است. البته این چالش را می توان مهم ترین چالش سیاست خارجی و روابط بین الملل مختص ایران و همچنین مهم ترین چالش حقوق بین الملل در حال حاضر نامید.

   مراد ما از دیالکتیک نه پیروی از سقراط و یا حقیقت یاب دیگریست بلکه کار ما همان است که فرمودند:

1.      ادْعُ إِلَىٰ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ

2.                          وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ

3.      وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ

   حکمت، اندرز به نیکویی و جدل نیکو شیوه تعامل ما با طرف مقابل است. البته نقطه مشترک ما با سقراط بی سوادی خودمان و عقل کل بودن طرف مقابلمان است که امیدواریم که نقاط مشترکمان به محاکمه و نوشاندن جام زهر ختم نشود.

اگر خدا به خواهد در پست های بعدی این دیالکتیک آغاز می شود ضمنا از هر کسی که این نوشته ها را می خواند و یا از گوینده ای می شنود و در آن اشتباهی می بیند خاضعانه از در انتظار ایرادات و پرسش هایش هستم.

۰۸ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۰:۳۰ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قاسم حسین زاده

کاربرد ملیجک در قدرت

بسم الله الرحمن الرحیم

    سوژه را که شناسایی کرد به چشمکی زد و دعوا شروع شد. اول چند تا فحش بهم دادند و بعدش حول دادند شروع شد و بعد طوری هم دیگر را با مشت و لگد می زدند که مردم گفتند الان که همدیگر را بکشند. همه ریختند دور و بر اون دوتا که سواشون کنند در همین حین کیف از دست سوژه ربود.


   داستان کوتاه بالا خلاصه ای از قصه بلندیست که سیاست مداران از قدیم الایام تا به امروز با بافتن آن توانستند مردم را سرگرم کنند و یا شب آروم بخوابانندشان . دلقکی می آید جکی می گوید ما هم می خندیم زیر لب «خر برفت و خر برفت و خر برفت ...» را زمزمه می کنیم.


   پدیده ای که از دولت قبل به این دولت به ارث رسیده سبقه ای به طول تاریخ سیاست ورزی مارموزانه دارد. کمی دقت کنید؛ دولتی که در همه زمینه ها شکست خورده است حال آمده از وضعیت حقوق بشر و حقوق زندانیان و حقوق زنان و... می گوید ولی که ملت مغز خر نخورند که تو روز روشن همین جوری خرشون را جلو چشمشون بخوری باید یجوری خرشون کنی بعد ببری و بخوری.



دلقک صهیونیست 


و می‌بینید اظهاراتی هم که میکنند، واقعاً اظهارات سخیفی است، اظهارات مشمئزکننده‌ای است. مسئولین آمریکایی در همین ایّام به‌مناسبت اینکه حالا یک دلقک صهیونیست رفته آنجا و حرفهایی زده، (۱۸) برای اینکه خودشان را کنار بکشند مطالبی گفتند، امّا ایران را هم متّهم کردند که ایران طرف‌دار تروریسم است. خب این حرف، خنده‌آور است؛

(۱۸)اشاره به سفر نخست وزیر رژیم صهیونیستی به آمریکا و سخنان وی در کنگره. مقام معظم رهبری ۱۳۹۳/۱۲/۲۱

   نمی دانم باید به این جک بخندم و یا گریه کنم ولی با خود می گویم که هوشیار باش تا جک های چند دلقک تو را از اصل قضیه غافل کنند حقوق من اشتغال، مسکن، ازدواج، سلامت، امنیت جانی مالی روانی و هر آنچه که یک انسان برای پیشرفت مادی و معنوی به آن نیاز دارد  می باشد. حقوق من خنده احمقانه و آزادی چند دلقک برای این کارنیست. حقوق  من حق بردگی برای سرمایه داران نیست. حقوق من بی غیرتی و بی عفتی و بی ناموسی نیست. حقوق من سجده اجباری به کدخدا نیست. حقوق من چپاول سرمایه مادی و معنوی خدادادی توسط چند دلال و مطرب نیست.

   با توضیحات فوق حتما ملتفت شده اید که چه حکمتی ست که قدرت مداران دیکتاتور ملیجکی را در کنار خود می گمارند حال این ملیجک می تواند مشاور، ایدئولوگ، گزارشگر حقوق بشر و حتی نخست وزیر یک گروهک یهودی باشد.

 

۲۵ اسفند ۹۳ ، ۱۵:۴۹ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قاسم حسین زاده

برای مدرس زمان حمید رسایی؛ ما فرزندان 9 دی هستیم

بسم الله الرحمن الرحیم

مدرس و رضا خان



   دیکتاتور همه جا را قبضه کرده است هر صدای مخالفی را در نطفه خفه می کند، نفس، نفس کش را می برد، نطق رجز خوان را می کشد و با افتخار در برابر قدرت های بیگانه سجده می کند. عده ای از ترس، عده ای به طمع قدرت و ثروت و عده ای هم مقهور شکوه تمدن غرب شده اند و سرسلسله غرب پرستی را دیکتاتور یافته اند گویا همه چیز بر وفق مراد است؛ اما طلبه ای که نه می ترسد و نه طمع ثروت و قدرت دارد.


   به  دیکتاتور گفت که قبر من در آینده زیارتگاه خواهد شد و تو گور به گور می شوی . 

   امروز دیکتاتور قدرت را قبضه کرده است انتخابات را فرمایشی می کند، تبعید می کند و آخرش هم ترور، البته ترور شخصیت هنوز هم ادامه دارد بالاخره قلم فروشان هم باید نان بخورند دیگر. 

   و تا فردا ببینم خدا چه می خواهد ...


***


   و امروز که فردای دیروز است؛ نمی دانم پیکر نحس دیکتاتور دیروز در کدام زباله دانی زمین پوسیده است ولی پیکر پاک طلبه ما قسمتی از زمین را مقدس کرده است. از روح دیکتاتور نپرس که زباله دان جهنم را به آتش کشیده ولی طلبه ما جهان را تسخیر کرد ...


شهید مدرس






(داستان های شهید مدرس و رضا خان را اینجا بخوانید)

   قصه دراماتیک جنگ طلبه خداپرست و دیکتاتور کدخداپرست امروز هم چنان ادامه دارد...

حمید رسایی

   فرجام طلبه و دیکتاتور به من ثابت کرد که ان الارض یرث عبادی الصالحین

   و حرف من  به شیخ قدرت طلب و طلبه عزت طلب همین است. حرف من به شیخ کدخداپرست و طلبه خدا پرست همین است. ان العاقبه للمتقین

   حمید رسائی سخنم با توست که به راهت ادامه بده 

   دیروز که حربه تطمیع بر تو کارگر نشد و امروز هم در مقابل هجمه تهدیدها پایدار باش. شاید عاقبت تو هم مانند طلبه استاد شد. آری تو که زندگانی مانند استاد بود حیف است که مردنت غیر از شهادت باشد. از این جماعت کدخدا پرست هیچ بعید نیست که تو را به آرزویت برسانند شاید هم خود کدخدا دست به کار شد.

    پرچم نه دی را بالا نگهدار با افتخار می گویم که ما فرزندان نه دی هستیم. 

۰۶ اسفند ۹۳ ، ۱۹:۳۰ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قاسم حسین زاده

پیاده روی اربعین ، شمه ای از زندگی دوران ظهور

بسم الله الرحمن الرحیم

این حسین کسیت که عالم همه دیوانه اوست

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم‌
این حسین کیست که عالم همه دیوانه‌ى اوست‌
این چه شمعی است که جانها همه پروانه‌ى اوست‌
اى شعله‌ى فروزان، اى فروغ تابان، اى گرمابخش دلهاى خلایق! تو کیستى با این شکوه و جلال، با این شیرینى و دلنشینى، با این هیبت و اقتدار، با این‌همه لشکر دل‌به‌همراه، با غلغله‌ى فرشتگان که در کنار موکب تو با آدمیان رقابت میکنند؟ تو کیستى اى نور خدا، اى نداى حقیقت، اى فرقان، و اى سفینةالنجاة؟ چه کرده‌ئى در راه خدایت که پاداش آن خدائى‌شدنِ هر آن چیزى است که به تو نسبت میرساند؟ بنفسى انت، بروحى انت، بِمُهجَةِ قلبى انت، و سلام الله علیکَ یومَ وُلِدتَ و یوم اُستُشهِدتَ مظلوماً و یوم تُبعَثُ فاخِراً و مَفخَراً. ۹۳/۲/۲۹
بسیار خوب و با ذوق و سلیقه نوشته شده است؛ و با نگاه هنرمندانه و کنجکاو و نکته‌یاب. خواندم تا ۹۳/۲/۲۸.

کتاب «پنجره‌های تشنه» روز نوشت‌های آقای مهدی قزلی از انتقال ضریح جدید امام حسین علیه‌السلام از قم به کربلا در سال ۱۳۹۱ است و انتشارات سوره‌ی مهر آن را منتشر کرده است.

تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «پنجره‌هاى تشنه»


    بنا بر آماری که رسانه های گوناگون  منتشر کردند بیش از 20 میلیون نفر در آیین اربعین حسینی شرکت کردند. یعنی بزرگ ترین اجتماع بشری از ابتدای خلقت تا امروز. این آیین کما بیش یک ماه طول کشید. در این ایام رسانه های گوناگون اخبار و پوشش های خبری خوبی از این آیین منتشر کردند. همچنین نقل محفل مذهبی بیان عاطفی و حسی پیرامون این حادثه عظیم بوده اند. آمار دقیقی از هزینه این آیین و همچنین از متولیان و برگزارکنندگان آن در دسترس نیست


   ماه صفر به پایان رسید و سفره خاص عزاداری جمع شد وبه تبع آن صحبت کردن پیرامون آن حادثه عظیم از تب تاب افتاده و مانند سابق نقل محافل نیست بلکه خاطره ایست برتر و زنده تر از خاطراتی که گاهی می میرند و گاهی فراموش می شوند اما خاطره پیاده روی اربعین هیچ فراموش نمی شود بلکه مئنوسان این آیین تمام سالشان بسته به این روزهاست و همه ذهنشان بسته به این خاطرات است و آرزویشان تکرار آن حال در سال آینده است.

  جدای از مطالب حسی و عاطفی یک محب اهل بیت (علیهم السلام) جا دارد که به آیین از زوایا و جهات مختلف با ژرفا و اندیشه نگریسته شود. بررسی این مهم شاید خود بتواند یک رشته دانشگاهی باشد ، زیرا آنقدر این حادثه ژرف است که هر گوشه آن درسی ست و هر درسش را استادی و هر استاد را شاگردانی که به گفت و شنود پیرامون آن نشستن باید است. امید است که  در آینده پژوهش های کاربردی به همراه کرسی های دائمی پیرامون این مهم در حوزه و دانشگاه پدید آید.


به گوشه ای از این واقعه می نگریم

بیش از 20 میلیون نفر در کما بیش یک ماه در کنار هم چگونه زندگی کردند؟


برای درک اهمیت این پرسش نخست باید به روش معیشت و زندگی دنیای عادی خارج از این آیین نگریست.

تا بوده این گونه بوده ولی گمان نکنم تا باشد هم اینگونه باشد که هر کس در این کره خاکی قسمتی را در مالکیت خود در آورد و در آنجا شروع به استعمار و آبادنی کند. کسی در قطعه کشاورزی می کند و به کاشت و داشت و پس از سختی بسیار برداشت زحمات خود می پردازد. کس دیگر عده ای حیوانات را به مالکیت خود در می آورد و آنها را اهلی می کند. کس دیگر به صنعت ذوب فلزات مشغول می شود. کس دیگر مرکب و گاری آماده می کنند و هر کس دیگر چیزی دگر. زندگی این گروه در کنار هم بر مبنای دارایی هر کس است به طوری که هر کس نیازی از کس دیگر برآوررده می کند و کس دیگر نیز همین. در این زندگی هر کس حصاری به دور خود دارد چیزی می دهد و چیزی می گیرد. هر کس خودش هست و انبار دارایی هایش. در این بین افرادی هستند که می خواهند بدون زحمت و فقط با داشتن زور بیشتر به تصاحب داشته های دیگران دست درازی کنند. بشریت به این نتیجه رسید که باید عده ای از آنها جمع شوند بر هر کس که می خواهد با زورگیری و نه کار صاحب انبار شود را از اجتماع دور کنند. در این بین فقط نهاد خانواده بود که از این قائده پیروی نمی کرد و اعضای خانواده نه برای رفع نیازی از نیازهای خانوادگی بلکه برای آنچه که «دوست داشتن» بود انبارهایش را از هم جدا نمی کردند.


نگارنده دارای مطالعات آکادومیک علوم اجتماعی نیست ولی این مطلب یک بحث جامعه شناسانه است و خواهشمندم اگر کسی در این زمینه اطلاعات علمی آکادومیک دارد مرا راهنمایی کند.


    با پیش زمینه ای که در مورد زندگی عادی افراد بشر گفته شد چگونه باید به این آیین نگریست؟ کما بیش همه ما قسمت های از این حادثه را لمس کرده ایم. از برداشتن حق ویزا توسط دولت عراق گرفته تا آخر. 20 میلیون نفر که همه آنها اعضای یک خانواده اند. جمعیتی که دیواری بین هم نکشیده اند و همه انبارهایشان را بروی هم گشوده اند. دلیل این یکی شدن در این جمعیت میلیونی انگیزش یکی بود و انگیزش همه آنها مغناطیس حسین بود.


 

*     اولین شکوفه‌های عاشورایی



اولین شکوفه‌های عاشورایی در اربعین شکفته شد. اولین جوشش‌های چشمه‌ی جوشان محبت حسینی - که شطّ همیشه جاری زیارت را در طول این قرن‌ها به راه انداخته است - در اربعین پدید آمد. مغناطیس پُرجاذبه‌ی حسینی، اولین دل‌ها را در اربعین به سوی خود جذب کرد؛ رفتن جابربن‌عبداللَّه و عطیّه به زیارت امام حسین(ع) در روز اربعین، سرآغاز حرکت پُربرکتی بود که در طول قرن‌ها تا امروز، پیوسته و پیدرپی این حرکت پُرشکوه‌تر، پُرجاذبه‌تر و پُرشورتر شده است و نام و یاد عاشورا را روزبه‌روز در دنیا زنده‌تر کرده است.

پیام نوروزی رهبر معظم انقلاب ۸۵/۰۱/۰۱

 

 مغناطیس حسین کلید واژه ایست که ایشان مکررا از آن استفاده کرده اند.(+ ، + و+)


همیشه به این می اندشیدم که مردم در دوران ظهور چگونه زندگی می خواهند کرد. آیا آنها هم بمانند پیشینیان خود هر کدام به دور داشته هایشان دیواری می کشند و آنچه سبب ارتباط آنها با هم است افزونی دارایی ست.

گفتنی ها در این مورد بسیار است فقط اشاره به داستان «ذوالقرنین» در این مقوله جای اندیشیدن دارد و همچنین تفکرات اشتراکی یا سوسیالیستی را نیز می توان با این شیوه مقایسه کرد که اگر خدا بخواهد به آنها خواهیم پرداخت.

۰۴ دی ۹۳ ، ۱۶:۱۰ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قاسم حسین زاده

این هسته ای دیگه چیچینه؟

بسم الله الرحمن الرحیم


   روی تخت پادشاهی نشسته بود و درباریان و وزرا گرداگرد تخت سلطان صاحب قران مظفرالدین شاه قاجار مشغول مملکت داری و سیاست ورزی. پیشکار دربار کاسه ای آورد که درون آن مایعی سیاه رنگ و غلیظ بود که بوی آن مشام حاضرین را می آزرد. پیشکار با رعایت ادب درباری رو با پادشاه کرد گفت:


مظفر الدین شاه


اعلی حضرتا نفت این است.

شاه انگشتش را درون کاسه کرد و سپس آن را دهانش گذاشت تا مزه اش کند.


این نفتی که می گفتند این است. ما که حالمان بهم خورد بدهیدش به انگلیسی ها برود...



    متن فوق یک داستان خیالی کمدی برای خنده نیست بلکه قصه تراژدی این مملکت برای گریه است. از این قبیل تراژدی ها در از زمانی که پدیده ای به نام استعمار بیرونی و استبداد درونی در کشور ما به هم گره خورد کم نیست. اگر قهرمان های مانند امیر کبیر، سید جمال، قائم مقام فراهانی و... و یا حرکت هایی مانند نهضت تحریم تنباکو، ملی شدن نفت و از این قبیل در تاریخ معاصر نبود تاریخ معاطر ما کتاب جز برای گریستن نبود.

    با پیروزی انقلاب اسلامی امید می رفت که دیگر از این اتفاقات خائنانه در بدنه حکومت قرار نگیرد اما انگار وطن فروشان را اگر از در بیرون کنیم از پنجره تو می آیند. اینبار اما نه  نفت بلکه قرار است تیشه در ریشه فناوری هسته که بزنند.در این چند روزه به طور مکرر خبری را شنیده ام که مانند دوباره ماندم که این یک کمدی ست یا یک تراژدی: «عضو فراکسیون مشارکت در مجلس ششم با بیان این که ایران نه منابع اولیه فعالیت هسته ای داشته و نه به علوم آن احاطه دارد، گفت:هیچکس در ایران نمی‌داند که ما به چه دلیلی به مسیر هسته‌ای شدن پا گذاشته‌ایم و این امر دقیقاً‌ مانند ادامه جنگ بعد از آزادسازی خرمشهر است. »(+ و+) آری این بار هم یک کمدی تراژدیک بود. هم باید خندید به استدلال های فوق منطقی این حضرات هم باید گریست به سرگذشت غریب کشورمان.

   به نظر شما سخن«انرژی هسته دیگه چیه» یا «مردم گرسنه بجا کیک زرد نون می خوان» بیانات چه تیپ آدمی است. لبو فروش، راننده تاکسی، استاد تمام دانشگاه دارای تحصیلات خارجه. آری واقعیت اینس لبو فروش سرچهار راه و رانند تاکسی از حضرات تحصیلات خارجه ژرف اندیش تر و ملی گرا ترند. 


وَ إِذا قیلَ لَهُمْ آمِنُوا کَما آمَنَ النّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ کَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لکِنْ لایَعْلَمُونَ (١٣)

و هنگامى که به آنان گفته شود: «ایمان آورید، همانگونه که (سایر) مردم ایمان آورده اند!». مى گویند: «آیا همچون ابلهان ایمان بیاوریم؟!» آگاه باشید اینها همان ابلهانند ولى نمى دانند! (١٣)

سوره مبارکه بقره آیه شریفه 13


   لزوم پاسداشت از این فناوری آنقدر واضح و مبرهن است که نیازی به اثبات فوائد آن برای پیشرفت ایران نیست. از این نشان به آن نشان که تمام کشورهای پیشرفته دارای این فناوری هستند، فناوری که انرژی هسته ای فقط یکی از کاربردهای حیاتی آن است. اما چگونه است که عده ای خودشان را به آن کوچه زده اند و منافع ملی شان را به اندکی می فروشند. خدا رحت کند جلال را که وقتی دید در میتینگ حزب توده مشغول فشار به دولت خود برای امتیاز به شوروی ست کمی با وجدان خودش خلوت کرد و بعد از عضویت در آن استعفا داد و از گناه خودش توبه ای کاش که کمی از وجدان او هم در این حضرات وجود داشت.


برای سه گروه سه سفارش است:

1-     وطن فروشان بیگانه پرست: به تاریخ بنگرید و ببینید که پیشینیان شما از شما بیشتر به وطن خیانت و به بیگانان خدمت کردند چه سرگذشتی داشتند.

 ای آقایان زیبایی کلام و شیرزاد مشکل شما ندانستن نیست بلکه نخواستن دانستن است. مشکلتان این است که دشمن را بیشتر از دوست دوست دارید.

وجدان وجدان وجدان

 

2-     مذاکره کنندگان و دولت مردان: فرمایش مقام عظمای ولایت برای ما فصل الخطاب است ما به شما اعتماد داریم ولی از حیث«تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر» گوییم که که فریب هوای نفس و شیاطین جن و انس را نخورید و هاشا که منافع این ملت را به اندکی بفروشید. باشد که تا ابد از ایستادگی شما در تاریخ یاد کنند نه مانند وطن فروشان ترکمن چای هسته ای و دارسی.


3-    امت حزب الله و خدا پرستان وطن دوست: اگر نا آگاهی مردم نبود نه ترکمنچای امضا می شد، نه گلستان، نه رویتر و انحصار تنباکو، نه دارسی، نه نوزده نوزده و... بر ما باد آگاهی مردم  و سیانت از حق.

۲۷ آذر ۹۳ ، ۱۹:۱۱ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قاسم حسین زاده