امروز 36 سال از پیروزی انقلاب اسلامی گذشته و دیگر دوران احساسات
سپری شده و باید واقعیات را تبیین کنیم تا جامعه ما بداند که در دنیا چه خبر است و
چگونه باید با دنیا تعامل کنیم. کیهان 17 تیر 94
احتجاجات مختلفی در طول تاریخ بین معتقدین به مکتب انبیا
ابراهیمی و ملحدین شده است. آقای فریدون از شروع روی کار آمدنش تا به امروز تقریبا
به فاصله چند هفته در میان یکی از این مغلطه ها را در مقابل جریان انقلابی علم می
کند. من قصد پاسخ به حرف این شخص را ندارم آن دلیل که می دانم او نه اولین و نه
آخرین کسی ست که این استدلال را در مقابل جریان معتقد به غیب استفاده می کند حال
استدلال طرف مقابل چیست؟
تضاد عقل و ایمان به غیب احتجاجی به بلندای تقابل خداباوران و خدا نا باوران؛
پیامبران افراد احساسی به دور از عقل هستند که
ما را هم دعوت به اخذ تصمیمات و باورهای احساسی و بدون فکر می کنند. در حالی که ما
با اندیشه و عقل و بر مبنای واقعیات زندگی می کنیم. ما فقط به آنچه که با دو چشم
ببینیم و با دو دست لمس یا با دوگوش بشنویم ایمان داریم. یک روز صحبت از وجود
خداست. بعد قیامت و فرشتگان و حال صحبت از وحی و وعده و وعید الهی ست.
اگر وحی بود باید بر ما نازل می شد و ما آن
را می شنویم و چون بما وحی نمی شود پس انبیا دروغ گو و شریعتشان باطل است.
آن دروغ گویان که با احساسات مردم عوام را
فریب می دهند و مشتی دیوانه بی عقل را دور خود جمع کرده اند در بعد اجتماعی کارهای
احمقانه ای انجام دهند. یکی به نام نوح وسط بیابان کشتی می سازد و پیرو او ابراهیم
در برابر یک قوم می ایستد فرزندش یوسف زندان را به زلیخا ترجیح می دهد و فرزند او
موسی در برابر فرعون می ایستد. برادر زاده اش محمد از مقاومت در مقابل کفار صحبت
می کند و مریدش علی هم که دائم الجهاد است و آسایش برای ما نگذاشته است.
بعد از چندی که نفس راحتی کشیدیم باز یکی از
فرزندانشان به نام خمینی خودش را مبعوث کرد. اول با شاه در افتاد بعد صدام شوروی
آمریکا. حالا هم نوبت سید علی شده و دار دسته عوامش که بجای عقل و مشاهده واقعیات
بر مبنای احساسات و خیالبافی هایی که اسلافش گفته اند دم از نصرت الهی و تمدن
اسلامی و مهدی و... می زنند.
خلاصه ای از استدلال خداناباوران چنین هست حال
پاسخ دین و اهل ایمان چیست؟
قرآن بهترین منبع برای آگاهی از موضع خدا و
پیمبر در هر مورد هست، اتفاقا به دلیل اهمیتی که این بحث دارد قرآن در بصورت
متواتر به آن پرداخته هست که خلاصه از آن را به نظر می رسانم.
توجه داشته باشید که احساساتی در زبان عربی
تقربیا شاعر می شود و بی عقل یا دیوانه مجنون. در مجموع 4 مرتبه در قرآن به پیامبر
تهمت احساساتی یا شاعر و 11 مرتبه تهمت مجنون زده شده.
یَقُولُونَ
شَاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ ﴿٣٠﴾
طور
بلکه آنها مىگویند: «او شاعرى است که
ما انتظار مرگش را مىکشیم!»
إِنَّهُ
لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ ﴿٤٠﴾ وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ قَلِیلا مَا تُؤْمِنُونَ ﴿٤١﴾ الحاقه
که این
قرآن گفتار رسول بزرگوارى است، (۴۰)
و گفته
شاعرى نیست، اما کمتر ایمان مىآورید! (۴۱)
إِنَّهُمْ
کَانُوا إِذَا قِیلَ لَهُمْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ یَسْتَکْبِرُونَ ﴿٣٥﴾ وَیَقُولُونَ أَئِنَّا لَتَارِکُو آلِهَتِنَا لِشَاعِرٍ مَجْنُونٍ ﴿٣٦﴾
صافات
چرا که وقتى به آنها گفته مىشد: «معبودى جز خدا وجود ندارد»، تکبر
و سرکشى مىکردند... (۳۵)
و پیوسته مىگفتند: «آیا ما معبودان خود را بخاطر شاعرى دیوانه رها
کنیم؟!» (۳۶)
بَلْ قَالُوا
أَضْغَاثُ أَحْلامٍ بَلِ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ فَلْیَأْتِنَا بِآیَةٍ
کَمَا أُرْسِلَ الأوَّلُونَ فصلت-5
آنها گفتند: «(آنچه محمد (ص) آورده وحى نیست;) بلکه خوابهایى
آشفته است! اصلا آن را بدروغ به خدا بسته; نه، بلکه او یک شاعر است! (اگر راست مىگوید)
باید معجزهاى براى ما بیاورد; همان گونه که پیامبران پیشین (با معجزات) فرستاده شدند!»
تفسیر:
ترجمه
:
بنام خداوند بخشنده
بخشایشگر
1 - حساب مردم به آنها نزدیک شده اما آنها در غفلتند و رویگردانند!
2 - هـر یـادآورى تازهاى از طرف پروردگارشان براى آنها بیاید با
لعب و شوخى به آن گوش فرا میدهند.
3 - در حـالى کـه قـلوبـشـان در لهو و بیخبرى فرو رفته است ، و این
ستمگران پنهانى نـجـوى مـیکنند (و مى گویند) آیا جز اینست که این یک بشرى همچون شماست
؟ آیا شما به سراغ سحر میروید با اینکه مى بینید؟!
4 - (اما پیامبر) گفت پروردگار من همه سخنان را چه در آسمان باشد
و چه در زمین میداند و او شنوا و داناست .
5 - آنـهـا گـفتند (آنچه را محمد آورده وحى نیست ) بلکه خوابهاى
آشفته است ، اصلا او به دروغ آنـرا بـه خـدا بـسـته ، نه او یک شاعر است ! (اگر راست
مى گوید) باید معجزهاى براى ما بیاورد، همانگونه که پیامبران پیشین با معجزات فرستاده
شدند .
تفسیر:
بهانه هاى رنگارنگ
این سوره - همانگونه
که اشاره کردیم - با یک هشدار نیرومند به عموم مردم آغاز مى شود، هـشدارى تکاندهنده
و بیدارکننده ، مى گوید: (حساب مردم به آنها نزدیک شده ، در حالى که در غفلتند و روى
گردانند) (اقترب للناس حسابهم و هم فى غفلة معرضون ).
عـمـل آنـهـا نـشـان
مـى دهـد کـه ایـن غـفلت و بیخبرى سراسر وجودشان را گرفته است ، و گـرنـه چگونه ممکن
است انسان ایمان به نزدیکى حساب ، آنهم از حسابگرى فوق العاده دقـیـق ، داشـتـه بـاشـد
و ایـنـچـنـیـن همه مسائل را سرسرى بگیرد و آلوده هر گونه گناه باشد؟.
کلمه (اقترب ) تاکید
بیشترى از قرب دارد، و اشاره به این است که این حساب بسیار نزدیک شده
.
تـعـبـیـر بـه (نـاس
) گـر چـه ظـاهـرا عـمـوم مـردم را شـامـل مـى شـود و دلیـل بـر آن اسـت که همگى در
غفلتند ولى بدون شک همیشه موقعى که سـخـن از تـوده مـردم گفته مى شود استثناهائى وجود
دارد، و در اینجا گروه بیدار دلى را که همیشه در فکر حسابند و براى آن آماده میشوند
باید از این حکم مستثنى دانست .
جـالب ایـن کـه مى
گوید حساب به مردم نزدیک شده ، نه مردم به حساب ، گوئى حساب بـا سـرعـت بـه اسـتـقـبال
مردم میدود! ضمنا فرق میان غفلت و اعراض ممکن است از این نظر باشد که
آنـهـا از نـزدیـکـى
حـساب غافلند، و این غفلت سبب مى شود که از آیات حق اعراض کنند در حـقـیـقـت (غـفـلت
از حـسـاب ) عـلت اسـت ، و (اعـراض از آیـات حـق ) مـعـلول آن ، و یـا مـنـظـور اعراض
از خود حساب و آمادگى براى پاسخگوئى در آن دادگاه بزرگ است ، یعنى چون غافلند خود را
آماده نمى کنند و رویگردان مى شوند.
در اینجا این سؤ ال
پیش مى آید که نزدیک شدن حساب و قیامت به چه معنى است ؟
بـعـضى گفته اند:
منظور آن است که باقیمانده دنیا در برابر آنچه گذشته کم است ، و بـه هـمـیـن دلیـل
رسـتاخیز نزدیک خواهد بود (نزدیک نسبى ) به خصوص اینکه از پیامبر اسـلام (صـلى اللّه
عـلیـه و آله و سـلّم ) نقل شده که فرمود: بعثت انا و الساعة کهاتین !: بـعـثـت من
و روز قیامت مانند این دو است ! (اشاره به انگشت سبابه و وسطى که در کنار هم قرار دارند
فرمود).
بـعـضـى دیـگـر گـفـتـه
انـد: این تعبیر به خاطر بودن رستاخیز است ، همانگونه که در ضرب المثل معروف عرب میخوانیم
: کل ما هو آت قریب (هر چه قطعا مى آید نزدیک است ).
در عـیـن حـال ایـن
دو تـفـسـیـر منافاتى با هم ندارند و ممکن است آیه اشاره به هر دو نکته باشد.
بعضى از مفسران مانند
(قرطبى ) این احتمال را نیز داده که (حساب ) در اینجا اشاره بـه (قـیـامـت صـغـرى
) یعنى مرگ است ، زیرا به هنگام مرگ نیز قسمتى از محاسبه و جزاى اعمال به انسان میرسد.
ولى ظاهرا آیه فوق ناظر به قیامت کبرى است .
آیـه بـعـد یکى از
نشانه هاى اعراض و رویگردانى آنها را به این صورت بیان مى کند: هـر ذکـر و یـادآورى
تـازه پروردگار که به سراغ آنها بیاید با شوخى و بازى و لعب به آن گوش فرا میدهند)!
(ما یاتیهم من ذکر من ربهم محدث الا استمعوه و هم یلعبون ).
هـرگـز نـشـده اسـت
کـه در بـرابر سوره یا آیه ، و خلاصه سخن بیدارکنندهاى از ناحیه پـروردگـار، بـه طـور
جـدى بـا آن بـرخـورد کـنـنـد، سـاعـتـى در آن بـیـنـدیـشـنـد و حداقل احتمال بدهند
که این سخن در حیات و سرنوشت آنها اثر دارد آنها نه به حساب الهى فکر میکنند و نه به
هشدارهاى پروردگار.
اصـولا یـکـى از بـدبـخـتـیـهـاى
افـراد جاهل و متکبر و خودخواه این است که همیشه نصائح و انـدرزهـاى خـیـراندیشان را
به شوخى و بازى میگیرند، و همین سبب مى شود که هرگز از خـواب غـفـلت بیدار نشوند، در
حالى که اگر حتى یکبار به صورت جدى با آن برخورد کنند چه بسا مسیر زندگانى آنها در
همان لحظه تغییر پیدا مى کند.
کلمه (ذکر) در آیه
فوق اشاره به هر سخن بیدارکننده است ، و تعبیر به (محدث ) (تـازه و جـدیـد) اشـاره
بـه ایـن اسـت کـه کـتـب آسـمـانـى ، یـکـى پـس از دیـگـرى نازل مى گردد و سوره هاى
قرآن و آیات آن هر کدام محتواى تازه و نوى دارد، که از طرق مـختلف براى نفوذ در دلهاى
غافلان وارد مى شود، اما چه سود براى کسانى که همه اینها را به شوخى میگیرند.
اصـولا گـویا آنها
از تازهها وحشت دارند، با همان خرافات قدیمى که از نیاکان خود به ارث برده اند دل خوش
کرده اند، گوئى پیمان جاودانه بسته اند که با هر حقیقت تازهاى مـخـالفـت کـنـنـد، در
حـالى کـه اسـاس قـانـون تـکامل بر این است که هر روز انسان را با مسائل تازه و نوینى
مواجه میسازد.
بـاز بـراى تاءکید
بیشتر مى گوید: آنها در حالى هستند که دلهایشان در لهو و بیخبرى فرو رفته است (لاهیة
قلوبهم ).
زیـرا آنـهـا از نـظـر
ظـاهـر همه مسائل جدى را لعب و بازى و شوخى میپندارند (چنانکه جمله یـلعـبـون بـه صورت
فعل مضارع و مطلق به آن اشاره مى کند) و از نظر باطن گرفتار لهو و اشتغال فکر به مسائل
بیارزش و غافل کننده هستند. و طبیعى است چنین کسانى هرگز راه سعادت را نخواهند یافت
.
بـعد به گوشهاى از
نقشه هاى شیطانى آنها اشاره کرده میفرماید: این ظالمان گفتگوهاى درگـوشى خود را که
براى توطئه انجام میدهند پنهان میدارند، و مى گویند این یک بشر عـادى هـمـچـون شـمـا
اسـت (و اسـروا النـجـوى الذیـن ظـلمـوا هل هذا الا بشر مثلکم
).
حال که او یک بشر
عادى بیش نیست لابد این کارهاى خارق العاده او و نفوذ سخنش چیزى جز سـحـر نـمـى تـوانـد
باشد آیا شما به سراغ سحر میروید با اینکه میبینید؟! (ا فتاتون السحر و انتم تبصرون
).
گفتیم این سوره در
(مکه ) نازل شده ، و در آن ایام دشمنان اسلام کاملا نیرومند بودند، پـس چـه لزومـى
داشـت کـه سـخـنـان خود را مخفى کنند، حتى نجواهایشان را، (توجه داشته باشید که قرآن
مى گوید سخنان درگوشى را پنهان مى کردند).
ایـن مـمـکـن اسـت
بـه خـاطـر آن باشد که آنها در مسائلى که جنبه توطئه و نقشه داشت به مـشـورت میپرداختند
تا در برابر توده مردم با طرح واحدى در برابر پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم
) بایستند.
بـعـلاوه آنـها از
نظر قدرت و زور مسلما جلو بودند ولى از نظر منطق و قدرت نفوذ کلام ، بـرتـرى با پیامبر
(صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) و مسلمانان بود، و همین برترى سبب مـیشد که آنها براى
انتخاب برچسبها و پاسخهاى ساختگى در برابر پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) به
مشورتهاى نهانى بنشینند.
بـه هـر حـال آنـهـا
در ایـن گـفـتـارشان روى دو چیز تکیه داشتند، یکى بشر بودن پیامبر (صلى اللّه علیه
و آله و سلّم ) و دیگرى برچسب سحر، و در آیات بعد برچسبهاى دیگرى نیز خواهد آمد که
قرآن به پاسخ آنها مى پردازد.
ولى قرآن نخست به
صورت کلى به آنها از زبان پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) چـنـیـن پـاسـخ مـى
گـویـد: (پـروردگـار من هر سخنى چه در آسمان باشد و چه در زمین میداند)
(قال ربى یعلم القول فى السماء و الارض ).
چـنـیـن تـصـور نـکـنـیـد
کـه سخنان مخفیانه و توطئه هاى پنهانى شما بر او مخفى باشد، (چرا که او هم شنوا است
و هم دانا) (و هو السمیع العلیم ).
او همه چیز را میداند
و از همه کار با خبر است ، نه تنها سخنان را میشنود، از اندیشه هائى که از مغزها میگذرد،
و تصمیمهائى که در سینه ها پنهان است آگاه است .
بـعـد از ذکـر دو
قـسـمت از بهانه جوئیهاى مخالفان ، به چهار قسمت دیگر از آن پرداخته چنین مى گوید:
(آنها گفتند آنچه پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) به عنوان وحى آورده خـوابـهـاى
آشـفـتـه و پـراکـنـدهاى بیش نیست ) که او آنها را حقیقت و واقعیت میپندارد! (بل قالوا
اضغاث احلام ).
و گـاه این سخن خود
را عوض میکنند و مى گویند: (او مرد دروغگوئى است که این سخنان را به خدا افترا بسته
)! (بل افتراه ).
و گـاه مـى گـویـنـد:
(نه او یک شاعر است و این آیات مجموعهاى از تخیلات شاعرانه او است ) (بل هو شاعر).
و در آخـریـن مـرحـله
مـى گـویـنـد: از همه اینها که بگذریم (اگر او راست مى گوید که فرستاده خدا است باید
معجزهاى براى ما بیاورد همانگونه که پیامبران پیشین با معجزات فرستاده شدند) (فلیاتنا
بایة کما ارسل الاولون ).
بـررسـیـهـاى ایـن
نـسـبـتـهاى ضد و نقیض به پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) خود بـهـتـریـن دلیـل
بـر آن اسـت کـه آنـهـا حقطلب نبودند، بلکه هدفشان بهانه جوئى و به اصطلاح بیرون کردن
حریف از میدان به هر قیمت و به هر صورت بوده است .
گاه ساحرش میخواندند،
زمانى شاعر، گاه مفترى ، و گاه (العیاذ بالله ) یک آدم خیالاتى که خوابهاى پریشانش
را وحى به حساب آورده !
گاه مى گویند چرا
تو انسانى ؟! و گاه با دیدن آنهمه معجزات باز بهانه معجزه دیگر مى گیرند.
اگـر مـا دلیلى بر
بطلان سخنانشان جز این پراکندهگوئى نداشتیم به تنهائى کافى بـود، ولى در آیـات بعد
خواهیم دید که قرآن از طرق دیگر نیز به آنها پاسخ قاطع مى گوید.
نکته
:
آیا قرآن ، حادث است
؟
جـمـعـى از مـفسران
در ذیل این آیات به تناسب کلمه (محدث ) که در دومین آیه مورد بحث بـود، گـفـتـگوى فراوانى
پیرامون حادث یا قدیم بودن (کلام الله ) مطرح کرده اند، همان مسالهاى که در زمان خلفاى
بنى عباس سالیان دراز مورد
جر و بحث بود و مدتى
طولانى افکار گروهى از دانشمندان را به خود جلب کرده بود.
ولى مـا امـروز به
خوبى میدانیم که این بحث بیشتر جنبه سرگرمى سیاسى داشته ، تا عـلمـاى اسـلام را بـه
خـود مشغول دارند و از مسائل اصولى و اساسى که تماس با وضع حکومت و طرز زندگى مردم
و حقایق اصلى اسلام دارد منصرف سازند.
امـروز بـراى ما کاملا
روشن است که اگر منظور از کلام الله محتوا و مضمون آنست ، بطور قـطـع قدیم است یعنى
همیشه در علم خدا بوده و علم واسع پروردگار همیشه به آن احاطه داشته است
.
و اگـر مـنـظـور این
الفاظ و این کلمات و این وحى است که بر پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) نازل
شده ، آن هم بدون شک (حادث ) است .
کـدام عـاقـل مـى
گـویـد الفـاظ و کـلمـات ازلى اسـت ؟ یـا نـزول وحـى بـر پـیـامـبـر (صـلى اللّه علیه
و آله و سلّم ) از آغاز فرمان رسالت نبوده ؟ بنابراین ملاحظه میکنید هر طرف بحث را
بگیریم مساله آفتابى و روشن است .
بـه تـعـبـیـر دیـگـر
قرآن الفاظى دارد و معانى ، الفاظش قطعا حادث است و معانیش قطعا قدیم ، بنابراین جائى
براى جر و بحث نیست .
وانـگـهـى ایـن بـحـث
کـدام مـشـکـل عـلمـى و اجـتماعى و سیاسى و اخلاقى از جامعه اسلامى را حـل مى کند؟
و چرا بعضى از دانشمندان پیشین فریب شگردهاى حاکمان مکار توطئه گر را خورده اند؟!
لذا مـى بینیم بعضى
از امامان اهلبیت (علیه مالسلام ) ضمن بیان روشن این مساله عملا به آنها هشدار دادند
که از این گونه بحثها بپرهیزید.