این تارنما نوشته های یک افراطی بی سواد، متحجر، بی منطق و ... می باشد که دوست دارد با دیگران تبادل نظر کند.

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مقام عظمای ولایت» ثبت شده است

از خاورمیانه تا غرب آسیا

بسم الله الرحمن الرحیم

از خاورمیانه تا غرب آُسیا

با هتاکی رئیس فریدون به سخنان حکیمانه سید رهبر ما چند روزی بساط جار و جنجالی بپا شده و احتمالا تا چند روز دیگر همه یادشان می رود کی چی گفت کی چی نگفت. کما اینکه اگر این واکنش هتاکانه فریدون نبود خیلی ها سخنان رهبری را نمی شنیدند یا آنکه التفاتی به آن نمی کردند. و آنها که همین الان هم جمله آقا را نخواندند یکبار به دقت بخوانند.

نمی گویم که فردا برویم زبان انگلیسی را در مدارس تعطیل کنیم؛ نه، حرف من این نیست؛ حرف این است که بدانیم چه‌کار داریم می کنیم؛ بدانیم طرف میخواهد چگونه نسلی در این کشور پرورش بیابد،  و با چه خصوصیّاتی.

حرف من این است:

«که بدانیم داریم چه کار می کنیم»

«که بدانیم داریم چه کار می کنیم»

«که بدانیم داریم چه کار می کنیم»

آنچه در کشور ما در رابطه با اکثر قریب باتفاق نخبه تصمیم گیر و تصمیم ساز بسیار آسیب رسان است همین جلمه است «که بدانیم داریم چه کار می کنیم»

اگر مردم عوام جامعه تاثیر هژمونیک زبان و کاربرد آن در استعمار فرهنگی را التفات نکنند ملالی نیست، آنچه نکوهیده است اندیشه های کودکان و غیر استراتژیک تصمیم سازان و تصمیم گیران است که البته این عیب به برخی از فعالان یا باصطلاح افسران فرهنگی هم سرایت کرده. نگاه کردن پوسته ای به مقولات اینچنین.

در سخنان امروز نیز اشاره ای به یکی از کارهای که ما نمی دانیم کردند:

«در منطقه‌ی غرب آسیا -که آنها به آن میگویند خاورمیانه-»


خاورمیانه


در این رابطه پیش از نیز فرموده بودند:

مروز احساس میشود، دیده میشود که این پردهی غفلت از روی ذهنهای کشورهای منطقه و ملتهای مسلمان دارد برچیده میشود؛ این را باید مغتنم شمرد. منطقهی حساس ما، شمال آفریقا و منطقهی غرب آسیا - که اروپائیها به میل خودشان اسم «خاورمیانه» را روی آن گذاشتند و مرکز حساسِ قلب دنیاست - امروز به برکت بیداری اسلامی، در حال تعیین سرنوشت آیندهی این منطقه است.1

البته من اصرار دارم این منطقه را «غرب آسیا» بگویم، نه خاورمیانه. تعبیر خاور دور، خاور نزدیک، خاور میانه درست نیست. دور از کجا؟ از اروپا. نزدیک به کجا؟ به اروپا. یعنی مرکز دنیا اروپاست؛ هر جائی که از اروپا دورتر است، اسمش خاور دور است؛ هر جا نزدیکتر است، خاور نزدیک است؛ هر جا وسط است، خاورمیانه است! این تعریفی است که خود اروپائیها کردند؛ نه، ما این را قبول نداریم. آسیا یک قارهای است؛ شرقی دارد، غربی دارد، وسطی دارد؛ ما در غرب آسیا قرار داریم. بنابراین منطقهی ما اسمش منطقهی غرب آسیاست، نه منطقهی خاورمیانه. 2

آنها حتی محاسبات جغرافیایی را بر مبنای اصالت و برتری دنیای غرب تغییر دادند و اصطلاحات نادرستی همچون خاور نزدیک، خاورمیانه و خاور دور را به‌وجود آوردند.3

این به معنای ظهور یک قدرت جدیدی است در منطقه‌ی به قول آنها خاورمیانه - که بنده این تعبیر را به‌هیچ‌وجه دوست ندارم - و به قول ما در منطقه‌ی غرب آسیا؛ یک قدرت جدیدی دارد ظهور میکند که ممکن است از لحاظ تکنولوژی و علم به پای قدرتهای غربی نرسد... 4 

 از اوّل انقلاب تا امروز این‌جور بوده است؛ هم در شمال آفریقا، هم در اواسط آفریقا، هم در منطقه‌ی غرب آسیا - که غربی‌ها اصرار دارند اسمش راخاورمیانه بگذارند - هم در منطقه‌ی شرق آسیا در منطقه‌ی شبه‌قارّه، حتّی در کشورهای مجاور با کشورهای اروپایی... 5

... هدف عبارت است از مبارزه‌ی با برنامه‌های استکبار که دشمن اساسی و اصلی است در این منطقه؛ و هم در کلّ منطقه‌ی اسلامی، بخصوص در این منطقه‌ای که غرب آسیا است. این منطقه‌ای که اروپایی‌ها اصرار دارند اسم آن را بگذارند خاورمیانه؛ یعنی خاور را، شرق را به نسبت اروپا میسنجند. یک‌جا شرق دور است، یک جا شرق میانه است، یک جا شرق نزدیک است؛ این تکبّر اروپایی‌ها [را ببینید!] از اوّل اینجا شده «خاورمیانه»؛ اسم خاورمیانه غلط است؛ اینجا غرب آسیا است. آسیا یک قارّه‌ی بزرگی است، ما در غرب آسیا قرار داریم. این منطقه منطقه‌ی بسیار حساسی است؛ منطقه‌ای است از لحاظ راهبردی مهم، از لحاظ نظامی مهم، از لحاظ منابع زیرزمینی مهم، از لحاظ ارتباط بین سه قارّه -آسیا و اروپا و آفریقا- مهم. منطقه‌ی مهمّی است. روی این منطقه برنامه دارند، نقشه دارند؛ باید این نقشه‌ها را ببینیم چیست و با این مقابله کنیم؛ این شد مجاهدت. قرآن به ما میگوید:جٰهِدوا فِی اللهِ حَقَّ جِهادِه؛(۲) جهاد فی الله، امروز این است.6

به دلیل اطاله کلام از بیان جزئیات تاثیرات اینگونه نام گذاری ها خودداری می کنیم فقط به همین نکته اشاره می کنم که در همان دیدار فرمودند که :

یک مطلبی هم درباره‌ی [استفاده از] این نام و نشانه‌های دوران طاغوت که من میبینم بعضی‌ها اصرار دارند؛ این را هم من نمیفهمم معنایش را که حتماً باید بگوییم «پیش‌آهنگی»! خب پیش‌آهنگی یک اصطلاحِ مال دوران طاغوت است؛ چه لزومی دارد؟ این تعبیرات و این الفاظ، هرکدام پشت‌سر خودشان یک بار معنایی دارند. جزو بزرگ‌ترین کارهای جمهوری اسلامی، جعل اصطلاحاتی بود با بارهای معنایی، مثلاً فرض کنید استکبار، مستضعفین، نظام سلطه؛ این‌جور تعابیر چیزهایی است که ملّتهای دیگر، نخبگان سیاسی و فعّال و مبارزاتی ملّتهای دیگر از ما قاپیدند آنها را. [تعابیر طاغوتی‌] چه لزومی دارد؟ ما بسیج دانش‌آموزی داریم فرض بفرمایید، گروه‌های پیشتاز دانش‌آموزی مثلاً داریم یا جامعه‌ی اسلامی دانش‌آموزی، انجمن‌های اسلامی دانش‌آموزی؛ این تعبیرات، تعبیراتی است مال جمهوری اسلامی. چه لزومی دارد ما حتماً دنبال تعبیرات قدیمی برویم؟
 

1.                                                                                                 http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=20807

2.                                                                                                 http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=20729

3.                                                                                                 http://farsi.khamenei.ir/news-content?id=23864

4.                                                                                                 http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=24176

5.                                                                                                 http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=29792

6.                                                                                                 http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=30524

 

۱۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۲:۲۵ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قاسم حسین زاده

ما و احمدی نژاد

    بسم الله الرحمن الرحیم

   «احمدی نژادی» واژه ای بود که برخی از دوستان را حوالی 88 مرا به آن خطاب می کردند. جوانی طرفدار احمدی نژاد که از دیدگاه او همه بدند بجز احمدی نژاد. جوانی که پس از دوران سیاسی پر تنشی که پشت سر گذاشته حالا هم جوان است  هم  پیر. جوانی که فهمید در عرصه سیاست باید شاخص را دید نه شخص را ؛ زیرا اشخاص همیشه متغییرند و آنچه ثابت است جبهه است. امروز که بینش پیرانه و شور جوانی هر دو در سینه ام است به این فکر می کنم که  موضوع  اصلی چیست؟

    باز می گردیم به سال 82؛ مردم در گوشه ای به زندگی خود مشغول بوند و مسئولان هم به حکومتشان. دیگر هیچکدام به هم دیگر کاری نداشتند. مردم فهمیده بودند که چپ و راست هر دو سر و ته یک کرواسند و قیل و قالی هم که هست برای قدرت خودشان است و در این بین هم رهبری مظلوم در گوشه فریاد هل من ناصر سر می دهد که دریغ از یک لبیک. مردم می دیدند آدمای حکومت درون یک حلقه بسته اند و مردم در میانشان جایی ندارند. مهم ترین برنامه خاتمی برداشتن حجاب اجباری و آزادی بی بندباری و مهم ترین برنامه راستی ها قربانی کردن ارزش های انقلاب بپای  السابقون هایش یعنی اکبر رفسنجانی ، ناطق نوری و ... بود و این وسط تنها چیزی که مهم نبود نیازهای حقیقی مردمی بود که کمرشان زیر بار سازندگی شکسته بود.

رفسنجانی

   دوباره باز گردیم به عقب،  بهمن 57، انقلاب پیروز شد و رژیم پادشاهی بر افتاد و چندی بعد در 12 فروردین 58 حکومت جمهوری اسلامی جایگزین آن گردید. بازرگان و جبهه ملی که تا پیش از آن با انقلاب مخالف بودند خلاف نظر مردم و امامشان دولت تشکیل دادند.

   به مساوات تشکیل دولت و تصاحب حکومت توسط لیبرال های جبهه ملی و نهضت آزادی چالش امنیتی و نظامی انقلاب شروع شد ونیروهای انقلاب بدون درنگ وارد این عرصه ها شدند. به عبارت دیگر تقسیم کارها پس از انقلاب این چنین شد که کسانی که پیش از انقلاب در خدمت رژیم بودند حال قدرت را در دست گیرند و نیروهای انقلابی نیز در خط مقدم جبهه شرایط را برای آنها محیا  کنند.

    این تقسیم کار ادامه داشت تا جایی که قدرت از بازرگان به بنی صدر، از آن به موسوی، از آن به رفسنجانی و از ان هم به خاتمی رسید. البته که این ها فقط اسم های روی کار است و الا پشت پرده همان کسانی بودند که سر سوزی به انقلاب و اسلام اعتقادی نداشتند و اکثر در بحران ها از کشور خارج شده بودند و حالا به عنوان طبقه گشنه و تازه به دوران رسیده با دعوی تخصص وارد قدرت شدند.

    همانطور که این جماعت سر سوزنی اعتنایی به انقلاب و اسلام نداشتند اعتنایی به ایران هم نداشتند. اکثر اینها دارای تابعیت دوگانه بودند و خانواده هایشان در کشورهای غربی زندگی می کردند. هر چه از ایران در می آوردند حواله امارت های خودشان در آن کشورها می کردند. این مصیبت عظما بود که مسئول این کشور در دلش سودای آبادنی جای دیگر داشت. کسانی که بغیر از آبادنی خانه های خودشان به چیزی دگر فکر نمی کردند.

    گذشت و معضل جدیدی هم درست شد. معضل آقا زاده ها. تا پیش از این حد اقل ظاهری از دین و حفظ ارزش های انقلابی وجود داشت ولی حالا این آقا زاده ها همه چیز را منکر می شدند درست مانند رابطه یزید و معاویه.

    و رسید به سال 82 انتخابات شورای شهر.  کمترین میزان مشارکت مردمی در همه انتخابات های پس از انقلاب. اولین مشارکت کمتر از 50 درصد در جمهوری اسلامی. مردمی که نا امیدانه به دنبال راه خلاصی از وضعیت هلاکت بار هیئت حاکمه جمهوری اسلامی بودند. مردمی که از کاخ نشینی و اشرافیت طبقه حاکم به ستوه آمده بودند. مردمی که درگیری ظاهری خاتمی و رفسنجانی برایشان خنده دار شده بود زیرا هر در کاخ های نزدیک بهم زندگی می کردند. و این بار این مردم چه کردند.

احمدی نژاد

   مردی کوته قامت با چهره ای غبار گرفته و کاپشنی بهاره شهردار تهران شد. مردی که زندگی اش از کارمندان شهرداری نزدیکتر بود. مردی که فقط از ولیعصر بالاتر ها را آدم نمی دانست. شهرداری که برج ساز نبود. شهرداری که آدرس خانه اش را همه بلد بودند. مدیری که اطرافیانش پیر مردانی مدعی نبودند بلکه در اداره های زیر دستش جوانان پر انرژی منصوب می شدند. مدیری که با افتخار فرمایش رهبرش را نصب العین قرار می داد.

    مردم فهمیدند کسانی که در این سال قدرت را قبضه کردند انقلابی نبودند. مردم فهمیدند آنچه که در این سال ها در مملکت جاری شد اسلام نبود. مردم فهمیدند که تکنو کرات حقیقی پزشکی نیست که 16 سال بدون هیچ تخصصی وزیر خارجه بوده است. کار جهادی شهردار جوان و تازه میدانش را با تمام وجود حس می کردند. می دیدند شهرداری که بر خلاف خلفش خود برج ساز نیست و قانونی که در شهرداری تصویب می کند منافع مردم را می گیرد تا سرمایه داران. مردی که او را در هیئت مسجد پیدا می کردند نه خبر حضورش در تفریگاهای دوبی و کانادا و آمریکا. این مرد احمدی نژاد بود مردی در جسه ای کوچک و چهره ای کارگری.

    انتخابات ریاست جمهوری 84. جایی که راست چپ شبیه به هم آمدند و اما در میان آنها مردی که نه طرف راست ها بود و چپ ها مردی که طرف مردم بود. بعلت نداشتن رسانه شهرستانی ها خیلی او را نمی شناختند و باز هم بخاطر اشراف نبودن چهره ای سرشناس نبود که همه ایران او را بشناسند. پول های کثیف انتخاباتی هم که دگر هیچ.

در بهت همه ناظران این مرد بی نام و نشان انتخاب شد. مردی که اگر چه از همه به انقلاب نزدیکتر بود ولی بر خلاف دیگران اپوزیسیون هیئت حاکمه ایران بود.

و آن هم در مرحله سخت جایی که سر حلقه اشرافیت در مقابل نگین مردم صف کشید و بر راستی چقدر پول خرج کرد؟

مهم این هست که مردم با این انتخاب به همه فهماندند که پیام تغییر این انتخابات پیام تغییر حقیقی ست . مردم خواستند که تیم را عوض کنند نه بازیکن را تعویض.

   گذشت و چه سر گذشتی. نپرس از دروغ تقلب و هزار شایعه که دجال های آن اشراف بی شرافت در بوق کرنا کردند که به مردم تلقین کنند که اشتباه کردید. از دل خون من نپرس از هزار مکر خراب کاری که در اقتصاد، سیاست و حتی امنیت ملی کردند که مردم را پشیمان کنند. و نپرس از فریب خوردگانی که فریب دشمنانشان را خوردند.

   ولی آنچه که قصه مرا تراژدی کرد

   احمدی نژاد هم به رنگ همین جماعت شد.

   و امروز با قلبی محزون ولی خرسند از این که از امتحان ترجیح شاخص به شخص  

   آری من دیگر احمدی نژادی نیستم من طرفدار حکومت عدل علوی به حکم رانی فرزندش مهدی هستم.

۰۷ تیر ۹۴ ، ۰۴:۰۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قاسم حسین زاده

کابوس

بسم الله الرحمن الرحیم

   ناگهان در را باز کرد و داخل جای خصوصی یک نفره (حمام) شد. ما که مشغول ادا فریضه النظافة من الایمان و سایر تعقیبات بودیم هری دلمان ریخت و به صورت غیر ارادی ستر عور کردیم.( از توضیح جزئیات معذوریم)

   شگفتی، ترس و خجالت چنان حالت قاراشمیش شاعرانه ای در ما بوجود آورد که باران مصنوعی اتاق نظافت را گریه بی نمک در و دیوار زندان مرطوب به خود دیدم و با همین حالت ندار بر چهره مشمئز کنند مورودین نگریستم که چهره مرد از خود راضی کرواتی و مرد خندان پشت سرش که در حال خوش آمد گویی به او بود در نظرم هویدا شد. 

   چنان فریادی ناله گون از ژرفای نای بر ایشان تاختم که ناف ها بر لرزش در آمد و با همان لحن گفتم:

    -برید بیرون 

    کی به شما گفته بیاید تو

    از صلابت فریاد ما مرد از خود راضی به لرزش در آمد از ترس رفت پشت سر مرد خندان. او هم با همان لبخند گریه آورش  جلو آمد و گفت:

   -دل آرام باشید ایشان ( از خود راضی) بازرس محترم آژانس بین المللی هسته ای هستند و طبق مذاکرات و به تبع آن توافقات قهرمانانه ما در پذیرش پروتکل الحاقی و دسترسی ها بیشتر می توانند هر جایی را بدون هماهنگی قبلی مورد بازرسی قرار دهند. حال این از بخت بلند شما بوده که این بازرسی محترم قربانش بروم در حین راه رفتن در خیابان و گشتن در بین کوچه ها و آپارتمان ها و طبقات چشش خانه شما را گرفته. 

    و البته نا گقته نماند که از آنجایی که حضرات معتقدند که ایرانی ها دارای ژن فریب کاری هستند لذا  هر جا که خصوصی تر احتمال پنهان کردن بمب اتم هم بیشتر. از این حیث این قسمت از خانه را انتخاب کردند. کاملا منطقیه دیگه نه؟

    نگران حجاب و عفت و این قبیل مسائل شرعی و عرفیش هم نباشید، ایشان محرم محرمند؛ از این نشون به آن نشون که اینها مفاد توافق را می دانند و مردم نه پس بهتر شما هم مثل ما با اینها محرم بشید.

   سخنان مرد خندان چنان غرور و غیرت مرا در هم کوبید که بار فریادی نعره گون به آنها کو فتم که: 

   -مرده شور خودشون و مذاکراتشون و توافقشون و با بازرسی شون و با هم همین الان این قلاده ای رو از اینجا  با زبون خوش می بری بیرو و الا می کنمش تو سوراخ فاضلاب همین جا.

   ناگهان دیو پشمالو که تمام این مدت پشت سر آن دو تا ایستاده  بود جلو آمد. دیگران به او می گفتند فریدون خان. روی بازوانش کلیدی خالکوبی شده بود و در همان دست داسی داشت. ابرو چپش را راست و ابروی راستش را خم کرد و با دوچشمش چپ چپ خیره می گشت دندان ها را از حقد به هم می سایید وپنجگان  دستی را به گردنم مشت کرد و دست دیگر به دور دسته داس و داسش را بالا آورد  و من را به دیوار کوفت همین گونه مشتش را بیشتر می فشرد تا که به آستانه خفقان رسیدم. 

     به صورتی بر افروخته سرم داد زد که:

    -بیکار، بی سواد، بی شناسنامه، افراطی، جدید السلام دیکتاتور . بوق . بوق . بوق  مگه نگفته بودم که همه چی واس ماس یعنی ماس ماس یعنی کسی حق نداره با آزادی مت مخالف باشه و ما آزادیم که هر کاری دوستاشتیم بکنیم. گفتم یا نگفتم هان ...

    مگه نگفتم که هرکی با مخالف و دنبال غیرت و عزت و استقلال و این چرندیات باید بره جهنم گفتم یا نگفتم هان...


   بعد از این زهر چشم هولناک شروع کرد با  صدای خسته و آهسته و زمینه ای از لبخندی که کنایه از قلدری بود  مشتش را دور گردنم بازی بازی دادن و لب هایش را تیزی داسش را با شاهرگم و گونه اش را به گونه ام سایید و لب هایش را به گوش هایم نزدیک کرد و زمزمه کرد:

   -تازه یه روز نوبت زناتونم میرسه


***

    -آخ 

    -عجب خواب چندش آوری؛ یعنی تعبیرش چه می تواند باشد؟  

    صحنه ها کابوس ذهنم را زخم می کرد به دلم افتاد قرآن بخوانم تا زخمم شفا بگیرد. قرآن را باز کردم آیات قران


   إِذْ نَجَّیْنَاکُم مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذَابِ یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُمْ وَیَسْتَحْیُونَ نِسَاءَکُمْ ۚ وَفِی ذَٰلِکُم بَلَاءٌ مِّن رَّبِّکُمْ عَظِیمٌ ﴿٤٩


و (نیز به یاد آورید) آن زمان که شما را از چنگال فرعونیان رهایی بخشیدیم؛ که همواره شما را به بدترین صورت آزار می‌دادند: پسران شما را سر می‌بریدند؛ و زنان شما را (برای کنیزی) زنده نگه می‌داشتند. و در اینها، آزمایش بزرگی از طرف پروردگارتان برای شما بود. ( سوره بقره(۴۹))



    لوح خش گرفته دلم جلا گرفت و از آن خواندم  «ولا خوفٌ علیهم و لا یحزنون» و تفسیری به لوح دل نوشته شد

تصویر موسی در برابر فرعون و سامری و قارون و بلعم بائورا و سجده کنان به دگاهش افتادم و مستدعی که ما

 بنی اسرائیل نباشیم

و موسی که می گفتم:

   من اجازه نمیدهم بیگانگان بیایند با دانشمندان ما، با فرزندان برجسته و عزیز ملّت ایران که این دانش گسترده را به اینجا رسانده‌اند، بخواهند بنشینند حرف بزنند. در دنیا هیچ عاقلی اجازه نمیدهد، هیچ دولتی اجازه نمیدهد؛ دانشمندانشان را مخفی میکنند، نمیگذارند اسمهایشان را هم کسی بفهمد. دشمن پُررو و وقیح توقّع دارد اجازه بدهند راه را باز کنند و بیایند با دانشمندان ما، با اساتید ما، با محقّقین ما گفتگو کنند، مذاکره کنند. درباره‌ی چه؟ درباره‌ی یک پیشرفت اساسی بومی علمی در کشور. این اجازه مطلقاً داده نخواهد شد؛ 


۰۹ خرداد ۹۴ ، ۱۹:۱۴ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قاسم حسین زاده

کاربرد ملیجک در قدرت

بسم الله الرحمن الرحیم

    سوژه را که شناسایی کرد به چشمکی زد و دعوا شروع شد. اول چند تا فحش بهم دادند و بعدش حول دادند شروع شد و بعد طوری هم دیگر را با مشت و لگد می زدند که مردم گفتند الان که همدیگر را بکشند. همه ریختند دور و بر اون دوتا که سواشون کنند در همین حین کیف از دست سوژه ربود.


   داستان کوتاه بالا خلاصه ای از قصه بلندیست که سیاست مداران از قدیم الایام تا به امروز با بافتن آن توانستند مردم را سرگرم کنند و یا شب آروم بخوابانندشان . دلقکی می آید جکی می گوید ما هم می خندیم زیر لب «خر برفت و خر برفت و خر برفت ...» را زمزمه می کنیم.


   پدیده ای که از دولت قبل به این دولت به ارث رسیده سبقه ای به طول تاریخ سیاست ورزی مارموزانه دارد. کمی دقت کنید؛ دولتی که در همه زمینه ها شکست خورده است حال آمده از وضعیت حقوق بشر و حقوق زندانیان و حقوق زنان و... می گوید ولی که ملت مغز خر نخورند که تو روز روشن همین جوری خرشون را جلو چشمشون بخوری باید یجوری خرشون کنی بعد ببری و بخوری.



دلقک صهیونیست 


و می‌بینید اظهاراتی هم که میکنند، واقعاً اظهارات سخیفی است، اظهارات مشمئزکننده‌ای است. مسئولین آمریکایی در همین ایّام به‌مناسبت اینکه حالا یک دلقک صهیونیست رفته آنجا و حرفهایی زده، (۱۸) برای اینکه خودشان را کنار بکشند مطالبی گفتند، امّا ایران را هم متّهم کردند که ایران طرف‌دار تروریسم است. خب این حرف، خنده‌آور است؛

(۱۸)اشاره به سفر نخست وزیر رژیم صهیونیستی به آمریکا و سخنان وی در کنگره. مقام معظم رهبری ۱۳۹۳/۱۲/۲۱

   نمی دانم باید به این جک بخندم و یا گریه کنم ولی با خود می گویم که هوشیار باش تا جک های چند دلقک تو را از اصل قضیه غافل کنند حقوق من اشتغال، مسکن، ازدواج، سلامت، امنیت جانی مالی روانی و هر آنچه که یک انسان برای پیشرفت مادی و معنوی به آن نیاز دارد  می باشد. حقوق من خنده احمقانه و آزادی چند دلقک برای این کارنیست. حقوق  من حق بردگی برای سرمایه داران نیست. حقوق من بی غیرتی و بی عفتی و بی ناموسی نیست. حقوق من سجده اجباری به کدخدا نیست. حقوق من چپاول سرمایه مادی و معنوی خدادادی توسط چند دلال و مطرب نیست.

   با توضیحات فوق حتما ملتفت شده اید که چه حکمتی ست که قدرت مداران دیکتاتور ملیجکی را در کنار خود می گمارند حال این ملیجک می تواند مشاور، ایدئولوگ، گزارشگر حقوق بشر و حتی نخست وزیر یک گروهک یهودی باشد.

 

۲۵ اسفند ۹۳ ، ۱۵:۴۹ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قاسم حسین زاده

پیاده روی اربعین ، شمه ای از زندگی دوران ظهور

بسم الله الرحمن الرحیم

این حسین کسیت که عالم همه دیوانه اوست

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم‌
این حسین کیست که عالم همه دیوانه‌ى اوست‌
این چه شمعی است که جانها همه پروانه‌ى اوست‌
اى شعله‌ى فروزان، اى فروغ تابان، اى گرمابخش دلهاى خلایق! تو کیستى با این شکوه و جلال، با این شیرینى و دلنشینى، با این هیبت و اقتدار، با این‌همه لشکر دل‌به‌همراه، با غلغله‌ى فرشتگان که در کنار موکب تو با آدمیان رقابت میکنند؟ تو کیستى اى نور خدا، اى نداى حقیقت، اى فرقان، و اى سفینةالنجاة؟ چه کرده‌ئى در راه خدایت که پاداش آن خدائى‌شدنِ هر آن چیزى است که به تو نسبت میرساند؟ بنفسى انت، بروحى انت، بِمُهجَةِ قلبى انت، و سلام الله علیکَ یومَ وُلِدتَ و یوم اُستُشهِدتَ مظلوماً و یوم تُبعَثُ فاخِراً و مَفخَراً. ۹۳/۲/۲۹
بسیار خوب و با ذوق و سلیقه نوشته شده است؛ و با نگاه هنرمندانه و کنجکاو و نکته‌یاب. خواندم تا ۹۳/۲/۲۸.

کتاب «پنجره‌های تشنه» روز نوشت‌های آقای مهدی قزلی از انتقال ضریح جدید امام حسین علیه‌السلام از قم به کربلا در سال ۱۳۹۱ است و انتشارات سوره‌ی مهر آن را منتشر کرده است.

تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «پنجره‌هاى تشنه»


    بنا بر آماری که رسانه های گوناگون  منتشر کردند بیش از 20 میلیون نفر در آیین اربعین حسینی شرکت کردند. یعنی بزرگ ترین اجتماع بشری از ابتدای خلقت تا امروز. این آیین کما بیش یک ماه طول کشید. در این ایام رسانه های گوناگون اخبار و پوشش های خبری خوبی از این آیین منتشر کردند. همچنین نقل محفل مذهبی بیان عاطفی و حسی پیرامون این حادثه عظیم بوده اند. آمار دقیقی از هزینه این آیین و همچنین از متولیان و برگزارکنندگان آن در دسترس نیست


   ماه صفر به پایان رسید و سفره خاص عزاداری جمع شد وبه تبع آن صحبت کردن پیرامون آن حادثه عظیم از تب تاب افتاده و مانند سابق نقل محافل نیست بلکه خاطره ایست برتر و زنده تر از خاطراتی که گاهی می میرند و گاهی فراموش می شوند اما خاطره پیاده روی اربعین هیچ فراموش نمی شود بلکه مئنوسان این آیین تمام سالشان بسته به این روزهاست و همه ذهنشان بسته به این خاطرات است و آرزویشان تکرار آن حال در سال آینده است.

  جدای از مطالب حسی و عاطفی یک محب اهل بیت (علیهم السلام) جا دارد که به آیین از زوایا و جهات مختلف با ژرفا و اندیشه نگریسته شود. بررسی این مهم شاید خود بتواند یک رشته دانشگاهی باشد ، زیرا آنقدر این حادثه ژرف است که هر گوشه آن درسی ست و هر درسش را استادی و هر استاد را شاگردانی که به گفت و شنود پیرامون آن نشستن باید است. امید است که  در آینده پژوهش های کاربردی به همراه کرسی های دائمی پیرامون این مهم در حوزه و دانشگاه پدید آید.


به گوشه ای از این واقعه می نگریم

بیش از 20 میلیون نفر در کما بیش یک ماه در کنار هم چگونه زندگی کردند؟


برای درک اهمیت این پرسش نخست باید به روش معیشت و زندگی دنیای عادی خارج از این آیین نگریست.

تا بوده این گونه بوده ولی گمان نکنم تا باشد هم اینگونه باشد که هر کس در این کره خاکی قسمتی را در مالکیت خود در آورد و در آنجا شروع به استعمار و آبادنی کند. کسی در قطعه کشاورزی می کند و به کاشت و داشت و پس از سختی بسیار برداشت زحمات خود می پردازد. کس دیگر عده ای حیوانات را به مالکیت خود در می آورد و آنها را اهلی می کند. کس دیگر به صنعت ذوب فلزات مشغول می شود. کس دیگر مرکب و گاری آماده می کنند و هر کس دیگر چیزی دگر. زندگی این گروه در کنار هم بر مبنای دارایی هر کس است به طوری که هر کس نیازی از کس دیگر برآوررده می کند و کس دیگر نیز همین. در این زندگی هر کس حصاری به دور خود دارد چیزی می دهد و چیزی می گیرد. هر کس خودش هست و انبار دارایی هایش. در این بین افرادی هستند که می خواهند بدون زحمت و فقط با داشتن زور بیشتر به تصاحب داشته های دیگران دست درازی کنند. بشریت به این نتیجه رسید که باید عده ای از آنها جمع شوند بر هر کس که می خواهد با زورگیری و نه کار صاحب انبار شود را از اجتماع دور کنند. در این بین فقط نهاد خانواده بود که از این قائده پیروی نمی کرد و اعضای خانواده نه برای رفع نیازی از نیازهای خانوادگی بلکه برای آنچه که «دوست داشتن» بود انبارهایش را از هم جدا نمی کردند.


نگارنده دارای مطالعات آکادومیک علوم اجتماعی نیست ولی این مطلب یک بحث جامعه شناسانه است و خواهشمندم اگر کسی در این زمینه اطلاعات علمی آکادومیک دارد مرا راهنمایی کند.


    با پیش زمینه ای که در مورد زندگی عادی افراد بشر گفته شد چگونه باید به این آیین نگریست؟ کما بیش همه ما قسمت های از این حادثه را لمس کرده ایم. از برداشتن حق ویزا توسط دولت عراق گرفته تا آخر. 20 میلیون نفر که همه آنها اعضای یک خانواده اند. جمعیتی که دیواری بین هم نکشیده اند و همه انبارهایشان را بروی هم گشوده اند. دلیل این یکی شدن در این جمعیت میلیونی انگیزش یکی بود و انگیزش همه آنها مغناطیس حسین بود.


 

*     اولین شکوفه‌های عاشورایی



اولین شکوفه‌های عاشورایی در اربعین شکفته شد. اولین جوشش‌های چشمه‌ی جوشان محبت حسینی - که شطّ همیشه جاری زیارت را در طول این قرن‌ها به راه انداخته است - در اربعین پدید آمد. مغناطیس پُرجاذبه‌ی حسینی، اولین دل‌ها را در اربعین به سوی خود جذب کرد؛ رفتن جابربن‌عبداللَّه و عطیّه به زیارت امام حسین(ع) در روز اربعین، سرآغاز حرکت پُربرکتی بود که در طول قرن‌ها تا امروز، پیوسته و پیدرپی این حرکت پُرشکوه‌تر، پُرجاذبه‌تر و پُرشورتر شده است و نام و یاد عاشورا را روزبه‌روز در دنیا زنده‌تر کرده است.

پیام نوروزی رهبر معظم انقلاب ۸۵/۰۱/۰۱

 

 مغناطیس حسین کلید واژه ایست که ایشان مکررا از آن استفاده کرده اند.(+ ، + و+)


همیشه به این می اندشیدم که مردم در دوران ظهور چگونه زندگی می خواهند کرد. آیا آنها هم بمانند پیشینیان خود هر کدام به دور داشته هایشان دیواری می کشند و آنچه سبب ارتباط آنها با هم است افزونی دارایی ست.

گفتنی ها در این مورد بسیار است فقط اشاره به داستان «ذوالقرنین» در این مقوله جای اندیشیدن دارد و همچنین تفکرات اشتراکی یا سوسیالیستی را نیز می توان با این شیوه مقایسه کرد که اگر خدا بخواهد به آنها خواهیم پرداخت.

۰۴ دی ۹۳ ، ۱۶:۱۰ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قاسم حسین زاده

این هسته ای دیگه چیچینه؟

بسم الله الرحمن الرحیم


   روی تخت پادشاهی نشسته بود و درباریان و وزرا گرداگرد تخت سلطان صاحب قران مظفرالدین شاه قاجار مشغول مملکت داری و سیاست ورزی. پیشکار دربار کاسه ای آورد که درون آن مایعی سیاه رنگ و غلیظ بود که بوی آن مشام حاضرین را می آزرد. پیشکار با رعایت ادب درباری رو با پادشاه کرد گفت:


مظفر الدین شاه


اعلی حضرتا نفت این است.

شاه انگشتش را درون کاسه کرد و سپس آن را دهانش گذاشت تا مزه اش کند.


این نفتی که می گفتند این است. ما که حالمان بهم خورد بدهیدش به انگلیسی ها برود...



    متن فوق یک داستان خیالی کمدی برای خنده نیست بلکه قصه تراژدی این مملکت برای گریه است. از این قبیل تراژدی ها در از زمانی که پدیده ای به نام استعمار بیرونی و استبداد درونی در کشور ما به هم گره خورد کم نیست. اگر قهرمان های مانند امیر کبیر، سید جمال، قائم مقام فراهانی و... و یا حرکت هایی مانند نهضت تحریم تنباکو، ملی شدن نفت و از این قبیل در تاریخ معاصر نبود تاریخ معاطر ما کتاب جز برای گریستن نبود.

    با پیروزی انقلاب اسلامی امید می رفت که دیگر از این اتفاقات خائنانه در بدنه حکومت قرار نگیرد اما انگار وطن فروشان را اگر از در بیرون کنیم از پنجره تو می آیند. اینبار اما نه  نفت بلکه قرار است تیشه در ریشه فناوری هسته که بزنند.در این چند روزه به طور مکرر خبری را شنیده ام که مانند دوباره ماندم که این یک کمدی ست یا یک تراژدی: «عضو فراکسیون مشارکت در مجلس ششم با بیان این که ایران نه منابع اولیه فعالیت هسته ای داشته و نه به علوم آن احاطه دارد، گفت:هیچکس در ایران نمی‌داند که ما به چه دلیلی به مسیر هسته‌ای شدن پا گذاشته‌ایم و این امر دقیقاً‌ مانند ادامه جنگ بعد از آزادسازی خرمشهر است. »(+ و+) آری این بار هم یک کمدی تراژدیک بود. هم باید خندید به استدلال های فوق منطقی این حضرات هم باید گریست به سرگذشت غریب کشورمان.

   به نظر شما سخن«انرژی هسته دیگه چیه» یا «مردم گرسنه بجا کیک زرد نون می خوان» بیانات چه تیپ آدمی است. لبو فروش، راننده تاکسی، استاد تمام دانشگاه دارای تحصیلات خارجه. آری واقعیت اینس لبو فروش سرچهار راه و رانند تاکسی از حضرات تحصیلات خارجه ژرف اندیش تر و ملی گرا ترند. 


وَ إِذا قیلَ لَهُمْ آمِنُوا کَما آمَنَ النّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ کَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لکِنْ لایَعْلَمُونَ (١٣)

و هنگامى که به آنان گفته شود: «ایمان آورید، همانگونه که (سایر) مردم ایمان آورده اند!». مى گویند: «آیا همچون ابلهان ایمان بیاوریم؟!» آگاه باشید اینها همان ابلهانند ولى نمى دانند! (١٣)

سوره مبارکه بقره آیه شریفه 13


   لزوم پاسداشت از این فناوری آنقدر واضح و مبرهن است که نیازی به اثبات فوائد آن برای پیشرفت ایران نیست. از این نشان به آن نشان که تمام کشورهای پیشرفته دارای این فناوری هستند، فناوری که انرژی هسته ای فقط یکی از کاربردهای حیاتی آن است. اما چگونه است که عده ای خودشان را به آن کوچه زده اند و منافع ملی شان را به اندکی می فروشند. خدا رحت کند جلال را که وقتی دید در میتینگ حزب توده مشغول فشار به دولت خود برای امتیاز به شوروی ست کمی با وجدان خودش خلوت کرد و بعد از عضویت در آن استعفا داد و از گناه خودش توبه ای کاش که کمی از وجدان او هم در این حضرات وجود داشت.


برای سه گروه سه سفارش است:

1-     وطن فروشان بیگانه پرست: به تاریخ بنگرید و ببینید که پیشینیان شما از شما بیشتر به وطن خیانت و به بیگانان خدمت کردند چه سرگذشتی داشتند.

 ای آقایان زیبایی کلام و شیرزاد مشکل شما ندانستن نیست بلکه نخواستن دانستن است. مشکلتان این است که دشمن را بیشتر از دوست دوست دارید.

وجدان وجدان وجدان

 

2-     مذاکره کنندگان و دولت مردان: فرمایش مقام عظمای ولایت برای ما فصل الخطاب است ما به شما اعتماد داریم ولی از حیث«تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر» گوییم که که فریب هوای نفس و شیاطین جن و انس را نخورید و هاشا که منافع این ملت را به اندکی بفروشید. باشد که تا ابد از ایستادگی شما در تاریخ یاد کنند نه مانند وطن فروشان ترکمن چای هسته ای و دارسی.


3-    امت حزب الله و خدا پرستان وطن دوست: اگر نا آگاهی مردم نبود نه ترکمنچای امضا می شد، نه گلستان، نه رویتر و انحصار تنباکو، نه دارسی، نه نوزده نوزده و... بر ما باد آگاهی مردم  و سیانت از حق.

۲۷ آذر ۹۳ ، ۱۹:۱۱ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قاسم حسین زاده