یونس ابن یعقوب – یکی از اصحاب حضرت صادق (علیه السلام) - نقل میکند که:
نزد امام صادق (علیه السلام) بودم که مردی از اهل شام پیش حضرت آمد و گفت: من علم کلام و فقه و فرائض(1) میدانم و برای مباحثه با اصحاب شما آمدهام.
امام به من گفتند: بیرون برو و هر کس از متکلمین را دیدی بیاور.
... حمران ابن اعین، احول، هشام ابن سالم و قیس ابن ماصر، که همه متکلم و از اصحاب امام بودند، در خیمه حاضر شدند. پس از مدتی هشام بن حکم نیز وارد شد. هشام در آغاز جوانی بود و همه اصحاب از او بزرگتر بودند. امام صادق (علیه السلام) او را به نزد خویش دعوت کردند و برایش جا باز نمودند و فرمودند: هشام با دل و زبان و دستش یاور ماست...
از حسن بن ابراهیم از یونس بن یعقوب روایت مىکند که: در نزد حضرت امام جعفر صادق علیه السلام جماعتى از اصحاب بودند که از آنجمله حمران بن أعین و محمّد بن نعمان و هشام بن سالم و طیّار و جماعتى که در میان آنان جوانى برومند بنام هِشام بن حَکَم [1] بود.
حضرت به هشام بن حکم فرمودند اى هشام! آیا خبر مىدهى به ما از آن مناظره و مکالمهاى که بین تو و بین عمرو بن عبید واقع شد؟
هشام گفت: یا بن رسول الله مقام و منزلت تو بالاتر از آنست که من در مقابل شما لب بگشایم، و مناظره خود را باز گویم، من از شما حیا مىکنم و در پیشگاه شما زبان من قادر به حرکت و سخن گفتن نیست.
حضرت فرمودند: زمانیکه شما را به کارى امر نمودیم باید بجا آورید!
هشام در این حال لب به سخن گشود و گفت داستان عَمرو بن عُبید و جلوس او در مسجد بصره و گفتگوى او با مردم به من گوشزد شد، و بر من بسیار ناگوار آمد؛ براى ملاقات و مناظره با او حرکت نموده و به بصره وارد شدم...
تجسیم بهمعنای اطلاق جسم بر خالق هستی، یکی از مفاهیم جنجالی کلام اسلامی است. در باب پیشینة تاریخی تجسیم و نفوذ اندیشههایی از این دست باید گفت تجسیم در اندیشة فرق دیگر مجال بروز و ظهور بیشتری داشته است، اما معتزلیان نخستین به هشامبن حکم، متکلم بزرگ عصر امامت نسبت تجسیم دادهاند. این نسبت کانون توجه فرقنگاران غیرشیعی و نیز برخی محدثان شیعی قرار گرفته و آن را در آثار خود آوردهاند. باتوجه به نوشتهها و آثار و مباحثات پیشین کلامی، باید معتزله را نخستین نسبتدهندگان دانست. در علل و چرایی این نسبت، برخی محققان به انگیزهها و رقابت و کینهجویی معتزله اشاره کردهاند. ادعای معتزله علاوه بر منابع غیرشیعی، بر آثار شیعی نیز اثر گذاشته است. پیامد این نسبت را میباید ابهام در شخصیت هشام شمرد. برای نمونه دستکم بیش از پنج روایت در اصول کافی و روایاتی در توحید صدوق و رجال کشی، در زمینة نسبت تجسیم به هشام وارد شده است. دربارة هشام کمتر نوشته و یا پژوهشی را میتوان یافت که به اثبات و یا نفی این موضوع نپردازد.
منبع: نقش معتزله در تخریب شخصیت هشام ابن حکم و نسبت دادن تجسیم به او و تأثیرآن بر محدثان شیعیبعد از دوران سازندگی که اداره کشور به دست لیبرال های غرب زده افتاده بود این بار دیگر نوبت به آن رسید که انقلاب را از ریشه بزنند و آن هم با استحاله ایدئولوژیک نظام. انقلاب رفرمیستی که در اتحادیه جماهیر شوروی افتاد خوابی بود که برای جمهوری اسلامی نیز دیده شد. اصلاح طلبی نه به معنی اصلاح نواقص اجرایی و ساختاری نظام بلکه به معنای اصلاح ایدئولوژی نظام یعنی «ولایت فقیه».
علی رقم همه برنامه ریزی های منسجم و حساب شده طراحان نقشه آنها به ثمر ننشست. فقط به یک دلیل «هوشیاری رهبر انقلاب».
طراحان به خیال خود همه را در غفلت می دیدند غافل از این که رهبر انقلاب همه نقشه های آنها را رصد می کرد و اقدامات متناسبی انجام دادند. البته با مقایسه توان و پشتکار طراحان و از این طرف حجم کمی مدافعان انقلاب اسلامی می شود عبور از و بلکه پیروزی در این کارزار را چیزی شبیه معجزه توصیف کرد.
در این مقطع آن کس که به فریاد «أین عمار» رهبری پاسخ داد «علامه مصباح یزدی » بود. تقریبا از این زمان بود که علامه مصباح به عنوان یک شاخص در بین نیروهای فکری درآمد. با حمایت های و تعریف و تمجید رهبری از ایشان و همچنین میدان داری شاگردان ایشان در بین نیروهای طرفدار ولایت فقیه و از طرف دیگر توهین و تخریب های مکرر بعلاوه ترور شخصیت سنگین ایشان از سوی عناصر جبهه مقابل «رایة السلام» انقلاب ما شناخته شد.
پرسش این است که نقش حضرت علامه در انقلاب ما چیست؟ به عبارت دیگر دلیل این جبهه بندی بر سر ایشان چیست؟ زیرا ایشان از طرفی توجه رهبر انقلاب را به خود جلب کرده است و از طرفی دشمنی اغیار.
پاسخ این پرسش را می توان از سیره رفتار امام صادق (علیه السلام) نسبت به جناب «هشام ابن حکم» دریافت. یک متکلم که کم سن و سال ترین شاگرد است بیشترین احترامات را از جانب حضرت متوجه می شود. آری یک متکلم یعنی کسی که مفاهیم وحیانی و معرفتی دینی را به صورت عقلی اثبات می کند و سپس آن را به صورت گفتمانی در بین توده ها منتشر می کند. سیره رفتاری امام صادق (علیه السلام) نه از روی تعارف های قراردادی رایج بین ما بلکه نمایان گر معیار دینی ست. رفتار ایشان به هر کس نشان از اهمیت جایگاه شخصی و نوعی وی در دین دارد.
شخصیت های به مانند جناب هشام و علامه مصباح هیچگاه از تیغ تیز حسادت ها و کینه ها مصون نمی مانند. دشمن بخوبی می داند که برخورد سخت با اینگونه شخصیت ها نتها موجب کاستی از شأن منزلت و نفوذ کلام آنها نمی شود بلکه موجب رسوایی خودش می گردد. به همین دلیل به ترور شخصیت روی می آورد. خیلی پیش تر از امثال هاشمی رفسنجانی بودند گروههای منسجمی که شب روز به تخریب ایشان می پرداختند ولی« و تعز من تشاء و تذل من تشاء بیدک الخیر انک على کل شى ء قدیر» (آل عمران 26)
تشکر از شما به خاطر ارسال مطلبتان به سایت "حرف تو"
" چرا علّامه مصباح؟ "
با آدرس: http://harfeto.ir/?q=node/34435
در این سایت انتشار یافت.
چشم به راه مطالب خوب شما هستیم.
هدیه سایت "حرف تو" به شما:
"امام جواد (علیهالسّلام):مؤمن در هر حال نیازمند به سه خصلت است: توفیق از طرف خداوند متعال، واعظی از درون خود، قبول و پذیرش نصیحت کسی که او را نصیحت نماید."
یا علی