در کشوری زندگی می کنیم علی رغم وجود نهادهای متفکره مانند مجمع تشخیص و ابلاغ سند های بالا دستی در حوزه های مختلف تصمیمات سلیقه و یک شبه گرفته می شود و این اسناد بیشتر جنبه آرزو دارد.
بیش از 10 درصد جمعیتش کارمند هستند
و 85% اقتصادش دولتی ست.
رئسای دانشگاهها توسط رئیس جمهور انتخاب می شود.
صدا و سیما انحصاری ست و علی رغم انتخاب رئیسش توسط رهبر تحت نفوذ دولت است و بصورت قانونی ملزم به قوای حکومتی ست.
رئیس بانک مرکزی توسط رئیس جمهور انتخاب می شود.
نهادها و فدراسیون های به ظاهر مردمی نیز با جابجایی دولت ها تغییر می کنند و عملا وابسته و تحت نفوذ دولت است. مانند اتاق بازرگانی؛ نظام مهندسی ، پزشکی و... ؛ کمیسته المپیک و فدراسیونهای ورزشی؛ کانون وکلا و...
تصمیمات و کارهای اجرایی به صورت متمرکز انجام می شود به طوری که استاندار فقط یک مامور دون پایه امنیتی ست.
نظام بهداشتی یک نظام غالبا دولتی ست.
و نظام آموزشی هم همین گونه.
هلال احمر نیز یک سازمان دولتی ست.
صنعت بیمه و بانک نیز به علاوه اغلب صنایع سنگین دولتی ست.
برنامه های فرهنگی ، انتشارات ها، روزنامه ها، سینما، هنر و... وابسته متلق به بودجه دولتی ست.
ثروتمندترین افراد نه کارآفرینان و مغزهای اقتصادی بلکه وابستگان به ارکان حکومت هستند.
بزرگترین شهر کشور از همه جنبه پایتختش است که حدود 20% جمعیت در آن تلنبار شده است.
دولت فدرال ایالات متحده امریکا واقع در ناحیه کلمبیا یا شهر واشنگتن دی سی ست. هفتمین شهر پر جمعیت ایالات متحده. شهری با جمعیت ششصد و پنجاه هزار نفری یعنی جمعیتی معادل یکی از محله های نیویرک. تقریبا 2/0 % جمعیت کل امریکا.
بزرگترین کارفرما در این کشور وزارت دفاع است با بیش از 3 میلیون پرسنل و پس از آن شرکت خصوصی وال مارت با بیش از 2 میلیون کارمند است.
آژانس ها و بونیاد های مختلف نیمه دولتی در حوزه های مختلف مانند بهداشت، علوم، پست، میراث فرهنگی و ... وظایف حکومتی را بر عهده دارند. این آژانس ها از لحاظ مالی وابسته به بودجه عمومی اند و در عمل مستقل از دولت اند. مهم ترین این نهاد ها فدرال رزرو است که سازوکار انتخاب اعضایش بگونه ایست که امکان مداخله جناحی دولت ها در آن میسر نیست.
علاوه بر این سازمان ها مردم نهاد مانند انجمن سینما و کمیته المپیک و ... وظایف حکومتی را انجام می دهند.
شوراهای مشورتی دولت تصمیم گیران کشور هستند و معمولا رئیس جمهور در فقط تصمیمات آنها را امضا می کند. مهمترین آنها شورای بودجه است. و پس از آن شورای امنیت ملی و مشاور عالی امنیت ملی که تصمیم گیر اصلی در سیاست خارجی و مسائل امنیتی ست.
حکومت های محلی و ایالتی کار اندازان اصلی امور اجرایی اند و دولت فدرال حق دخالت در امورات داخلی شان را ندارد.
از همه مهم تر نهادهایی هستند که به آنها قوه چهارم گفته می شود.
موسساتی که استراتژیستهایی که سالها در مراکزی چون دانشگاه کلمبیا آموزش دیده اند تصمیمات خرد کلان در حوزه های مختلف را می گیرند. تصمیماتی که نه یک شبه می آیند و نه یک شبه می روند.
البته ممکن است که بین این اندیشمندان و موسسات مختلف اختلاف نظر وجود داشته باشد ولی به هر حال شیوه تصمیم گیری فردی، سلیقه و یک شبه ای نیست.
اساس ساختار قدرت امریکا سوپر کمپانی هایست که فلسفه وجودی دولت خدمت به آنهاست.
هفت قول هالیودی،
شرکت های رسانه ای، مالکان فاکس و سی ان ان و ...
بانک های اصلی
شرکت ها تسلیحاتی و قول های صنعتی
و همه آنچه مرکز ثقلش نه در واشنگتن دی سی بلکه در وال استریت نیو یورک است.
علاوه بر این نهادهای که بقول آنها رکن پنجم دموکراسی هستند.
تشکل های مدنی
بنیادهای غیر انتفاهی که فعالیت های اجتماعی ، سیاسی ، خیریه ، آموزشی و... به صورت عام المنفعه انجام می دهند.
بنیادهای مانند خانه دموکراسی جورج سورس و بنیاد بیل گیتس و ...
اینها همه مصادیقی ست که از آن می توان درک کرد که تغییر یک دولت در کشوری چون ایالات متحده را نباید با تغییر یک دولت در ایران یکسان دانست.
شاید برای ما که از دیر باز دارای فرهنگ سیاسی فرد سالار و متمرکز بوده ام فهم چنین فرهنگ سیاسی که پلورال و تکنو کرات است سخت باشد.
به یاد دارم در گیرودار انتخابات اول اوباما وقتی خبرنگار از وی سوالی اقتصادی پرسیدی اوباما خیلی راحت او را به مشاور اقتصادی ارجاع داد.
گویا در انجا یک مسئله پذیرفته است که یک شخص تنها قادر به اداره یک کشور نیست بلکه یک شخص نهایتا قادر به رهبری و سرپرستی مجموعه ای از متخصصین است. شخصی که می تواند پلی طبقه تکنوکرات اریستوکراس و توده ها باشد.
به قولی در پیکره اجتماع واسطه ای بین مغز و دست و پای این بدن باشد.
واسطه ای چون قلب.
و نقش رئیس جمهور ایالات متحده چیزی در همین حد است.
و اگر هم بخواهد پا از گلیمش درازتر کند یا مانند نیکسون ترور شخصیتی می شود یا مانند کندی مقتول مرحوم.