صاحب خانه بعد از چند ماه نپرداختن اجاره حکم تخلیه گرفت و اسباب و اثاثیه شان را ریخت توی خیابان.
با اهالی محل پولی جمع کردیم بهش بدهیم تا خواهر و مادرش از این وضعیت در بیاورد.
پول را که بهش دادیم رفت مداد رنگی خرید!
بهش گفتیم تو این وضعیت بجای اینکه فکر جای خواب موقت برای خوار مادرت باشی رفتی مداد رنگی خریدی.
گفت آخر نداشتم!
حکایت مملکت داری این روزهای ما نیز اینگونه است.
نویسنده نه یک وبلاگ نویس، خبرنگار و اقتصاددان می گوید بلکه صنعتگری ست که قریب 8 سال در صنایع مختلف فعالیت داشته و وضعیت تولید برایش از نزدیک ملموس و محسوس بوده است.
صنعت نبود سفارش صنعت ما را از رکود گذرانده و به مرز برشکستگی رسانده.
قراردادهای فاجعه بار خودروسازها
قراردادهای نفتی
واردات واگن های 20 سال ساخت از اروپا
بسته شدن بودجه صنایع نظامی
بسته شدن انرژی و فناوری هسته ای
قطع بودجه طرح های پژوهشی
قراردادهای ساخت کشتی، سد، نیروگاه، پیمانکاری های راه و ساختمان
مافیای واردات و قاچاق
هیولاهایی که نفس صنعت را بریده اند.
همه اینها معلول بلاهت عده تازه به دوران رسیده ی شهریست، که عمدتا از کارمندان دولت و لوکس فروش های بالا شهری هستند و تاثیری از رکود را حس نمی کنند.
اینها که فروش نفت و خرید آخرین مدل بوئینگ را دستاورد می دانند.
همان هایی که شب برجام به رقص و پایکوبی پرداختند و نون پنیر و خاور ظریف فلانی را بیار خوانند
و این ابلهان ابزار پدرخوانده هایی مانند برادر رئیس جمهور ، وزیر راه ، وزیر صنعت، رئیس مناطق ویژه، رئیس سازمان برنامه، رئیس دفتر رئیس جمهور هستند.