این تارنما نوشته های یک افراطی بی سواد، متحجر، بی منطق و ... می باشد که دوست دارد با دیگران تبادل نظر کند.

پشت نقاب چهره ها

بسم الله الرحمن الرحیم

    در ایامی که گذشت یعنی از اواسط خرداد تا تیر با بزرگداشت شخصیت های مختلف روبرو بودیم که سوژه همیشگی رسانه ها می باشد. از روز معلم و بزرگداشت شهید مطهری گرفته تا شریعتی و تختی. قصد بحث پیرامون هیچ یک از این شخصیت های فقید را ندارم ولی نکته ای در مورد تحلیل ها و ویژه نامه های رسانه های مختلف به نظرم می رسد که انشاء الله به سمع نظر شما می رسانم. این توضیح را با مثالی از یک کار تبلیغاتی آغاز می کنم.

 

    چند سال پیش خبر مستندی در مورد شیوه های مختلف تغییر در نگرش مخاطب یا مشتری توسط یکی از نوابغ بازاریابی و تبلیغات که روان شناس فوق العاده قوی نیز به حساب می آمد نظرم را جلب کرد. این مستند کلاس آموزشی برای تغییر نگرش مخاطب و یا تحمیل خواسته خود بر ذهن مشتری بود که با بیان خاطرات تجربی از اقناع ها و ارضا هایی که بر روی مخاطبان انجام داده بود خط فیلم به پیش می رفت. یکی از تجربیات این گونه بود(نقل به مضمون).

    « در جمع کارمندان یک شرکت مشغول رایزنی برسر یک موضوعی بود. کارمندان به هیچ عنوان حرف مرا نمی پذیرفتند. این نشست در اتاق میزگرد بگزار می شد که کارمندان دور میز و صندلی رئیس شرکت که در جلسه غایب بود در صدر میز خالی بود. من هم که به حالت ایستاده مشغول رایزنی با کارکنان بودم که فکری به ذهنم رسید. پشت صندلی خالی مدیر رفتم و حرف هایم را گفت و با شگفتی اینبار بود که آنها حرفهایم را پذیرفتند.»

    اما به نظر شما دلیل این اتفاق چیست؟ خود این تبلیغات چی اینگونه توضیح می دهد.

    «چون آنها عادت کرده بودند که به صورت شرطی در مقابل این جایگاه تسلیم باشند نا خودگاه در مقابل نظرات من تسلیم شدند.»

    فکر می کنم این خاطره خود گویای انتهای کلام باشد. اگر شما اهل خواندن ویژه نامه ها و شرح حال نامه های رسانه و مطبوعاتی جریان روشنفکری سکولار باشید حتما این شیوه تبلیغاتی را نه از نوع اقتصادی بلکه سیاسی دیده اید.

   یکی از رایج ترین طرزکارهای آنها چنین است. ابتدا یک بت معصوم از شخصیت نزدیک به خود می سازند.شخصیتی که دارای ویژگی های کاریزماتیک در بین مردم است و احتمالا قرابت هایی هم به این گروه های دارد(گروه های روشنفکری). شخصیتی که حالا دیگر وجود خارجی ندارد و خودش نمی تواند در مورد عقاید خودش اظهار نظر کند پس می شود هر چیزی را به او نسبت داد. پس از آنکه این چهره را به اسطوره ای بی عیب و نقص تبدیل کردند که هیچ نقدی بر او وارد نباشد حرف خود را از زبان او می زنند. در این صورت هرکس نقدی نسبت به هر یک از این  شخصیت های عمدتا محترم وارد کند مساوی ست با افراطی گری و یا ترور شخصیت. مصداق قرآنی این کار را می توان «ولا تلبسوا الحق بالبطل»  خواند

   حال به چند نمونه از این « ولا تلبسوا الحق بالبطل »

   مولوی و هرمونتیک

   حتما هیاهوهای مربوط به قرائت های مختلف از دین را که یکی از مهم ترین تزهای حلقه کیان بود را به یاد دارید. یکی از اصلی ترین و رسانه ای ترین پایه های این تز جلساتی تحت عنوان تفسیر مثنوی بود که توسط یکی از اعضای معلوم الحال این حلقه برگزار می شد. نکته ای که برای نگارنده جالب بود و از خود این تفسیرها مهم تر بود فضا سازی و یا جریان سازی نخبگانی پیرامون این تفاسیر غیر علمی و غیر کارشناسی بود. در آن فضا طوری از مولوی یاد می کردند که گویی العیاذ بالله از معصوم است و احتمال خطا کردن توسط او محال است. حتی بنده به عینه از یکی از مستمعان این جلسه شنیدم که مثنوی العیاذ بالله با قرآن برابر است. در این فضا امکان هیچگونه بحث با این افراد وجود نداشت و با کوچک ترین انتقادی شروع به تکفیر و ناسزاگویی می کردند. در این فضای فوق العاده متحجرانه و خشک مغزانه بود که مخالفان خود را افراطی و متحجر می خوانند !

   ورود به اصل بحث اصلا در مجال این نوشته نیست فقط به این نکته اشاره می کنم که  کسی مثل من هیچ علاقه ای ندارم که با کسی مثل مولوی هم عقیده باشد ولی در مورد تفاسیری که از اشعار او می کردند دقیقا عکس آن را فریاد می زد.

   ملی شدن نفت - جبهه ملی – مصدق

   ملی شدن نفت یکی از پر افتخارترین مقاطع تاریخی ایران در قرون معاصر است. حجم انبوعی از پژوهش های علمی تاریخی و همچنین ویژه نامه های مطبوعاتی و رسانه ای در مورد این پدیده تولید شده است. شیوه ای که جبهه به اصطلاح ملی در مورد این تحلیل دارد خیلی جالب است. ابتدا آنکه مصدق نفت را ملی کرد و دوم آنکه مصدق یکی از اعضای جبهه ملی بوده است. اینکه مصدق نقش فوق العاده ماثری در این نهضت داشته و اینکه او یک ملی گرا بوده مورد بحث نیست بلکه انحصار این کار جمعی به یک نفر و مهم تر از آن غیر قابل انتقاد بودن مصدق حربه است که به اصطلاح ملی گریان برای تطهیر خیانت های خود به آن استمساک می کنند. اگر با بیانیه ها ارگان های به اصطلاح ملی گریان آشنایی داشته باشید حتما دیده اید که از مصدق به عنوان یک اسطوره ای که جایگاهش بالاتر از هرگونه نقد است یاد می کنند !

    شریعتی و اپوزیسیون های به اصطلاح روشنفکر

   شریعتی  سخنور و اندیشمندی  که می توان از او به عنوان محبوب ترین سخنور حوالی انقلاب یاد کرد. صراحت لهجه، شاعرانگی و حرف های نو و متفاوت گفتن از رازهای محبوبیت و گیرایی کلام او بود. هدف بحث پیرامون عقاید او نیست بنده بشخصه بعضی از مقالات و تزهای او را مفید می دانم و برخی را التقاطی و برخی را حرف هایی که فقط شعر هستند و به درد سرگرمی می خورند.

   فکر نمی کنم کسی از مصادره به مطلوب او توسط گروه های سیاسی به اصطلاح روشنفکر آشنایی نداشته باشد. جالب است یکی از ارکان اندیشه های او ضد آمریکایی بودن و ضد غرب زدگی اوست ولی امروز غرب زده ها او را یکی از خود می دانند !!!

  این مثال هایی که در بالا آمد فقط بخشی از لباس باطل بر حق پو شاندن این گروه ها بود. امیدوارم از این به بعد هنگام خواند تحلیل ها پیرامون شخصیت ها به این مهم توجه کنید.

۱۵ تیر ۹۳ ، ۰۰:۳۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قاسم حسین زاده

بازی ایران و آرژانتین نمایشی از یک نرمش قهرمانانه

بسم الله الرحمن الرحیم

   فوتبال پدیده  حائز اهمیت قرون معاصر است که از زوایای مختلف مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته است. همانطور که بازی کردن این ورزش موجب تقویت قدرت بدنی می شود مربی گری و آنالیزاین ورزش نیز یک بازی فکری ست که موجب تقویت قدرت فکری می گردد. خیلی ها عرصه  سیاسی و نظامی و هر کجا که مبارزه با تاکتیک و استراژی وجود دارد را به شطرنج تشبیه می کنند، زیرا این بازی به نوعی کارگاه فانتزی از تقابل دو حریف بر سر یک هدف مشترک که پیروزی می باشد، به حساب می آید. اگر با این دید به فوتبال نیز بنگریم خواهیم دید نمایشی مجازی از تاکتیک هاییست که در جهان واقعی ما توسط حریفان روی هم دیگر اجرا می شود. از این روی می خواهیم نبرد دیپلماتیک را در یک بازی فوتبالی شبیه سازی کنیم.

   ایران_آرژانتین بازی که در این جام جهانی به یکی از جذاب ترین بازی های این جام تبدیل شد. همانطور که آگاهید شگفتی ساز این بازی ایران بود و بالحق هم نمایش زیبا و قابل توجهی در مقابل تیم پر ستاره ای مانند آرژانتین نشان داد. طوری که در انتها بازی تیم آرژانتین با وقت کشی سعی در اتمام سریع بازی داشت. اما چطور ممکن است تیمی شبیه ایران در مقابل تیم مانند آرژانتین اینگونه شگفتی ساز باشد.

   اولین گام را باید در شناخت خود و حریف دانست. فوتبال آسیا بصورت کلی ضعیف ترین سطح فوتبال جهان است. میانگین دوندگی در لیگ ایران تقریبا نصف دوندگی حریفا مقابل است. با این اطلاعات اولین استراتژی تنظیم می شود یعنی «دشمن نا هم طراز». حال باید چگونه دراین شرایط نا هم طراز با حریف رقابت کرد.

   در اینجاست که یاد جمله ای معروف در ذهن متبادرمی شود که« در نبردهای سخت و دشوار، سریع ترین ها و قوی ترین ها پیروز نمی شوند بلکه کسی پیروز می شود که به آن اعتقاد داشته باشید و برای رسیدن به آن تلاش کند». آری با مدیریت روانی و روحیه ببخشی سرمربی، تیم ایران باور کرد که می تواند پیروز باشد و برای رسیدن به آن تلاش کند. ولی با شرایطی که ایران داشت (یعنی حریف هم سریع تر است و هم قوی تر) چه کار باید می کرد. اینجا بود که باید با یک برنامه فکری حریف را مغلوب کرد البته با علم به این که حریف قوی تر است.

   در بازی ایران با نیجریه تدافعی ترین بازی جام جهانی بنمایش گذاشته شد. اینچنین بود که می شود

 

 و ادامه این رویه در بازی مقابل آرژانتین مشاهده شد.

 


    ولی این بمعنی فرو رفتن در لاک دفاعی و انفعال نبود بلکه نمایش ایران در مقابل آرژانتین یک دفاع فعالانه و قرار دادن حریف در انفعال بود. اینجاست که می توان تاکتیک ایران در این بازی را یک «نرمش قهرمانانه»خواند. نرمشی که از بازی مقابل نیجریه شروع شد و به حماسه آفرینی مقابل آرژانتین ختم شد. نرمشی که نه به معنای سازش و وادادگی میدان بلکه نرمشی به همراه  باور به پیروزی خود و شکست پذیری حریف بود.

۰۵ تیر ۹۳ ، ۱۴:۰۰ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قاسم حسین زاده

آشتی ملی

 بسم الله الرحمن الرحیم

   

      و قاتلوهم حتّی لا تکون فتنةٌ و یکون الدّین للهِ

 فإِنتهوا فلا عدوان إِلّا علی الضّالمین(بقره 193)

      این یادداشت در تاریخ یکشنبه ٢٤ فروردین  ،۱۳٩۳ در تارنمای قبلی منتشر شده و حالا باز نشر پیدا می کند.

    وحدت ملی؛ چهار سال پیش بود که اقلیت 25000000 نفری تندرو بر خلاف میل اشرافیت معتدل یک حرکت افراطی انجام داد. اینجا بود که دیگر «احقافٌ بدریةً و حنینیةً» معتدلین سر باز کرد. این جا بود که دیگر وحدت ملی بی اهمیت شد. این جا بود که جشن ملت ایران تبدیل به عذا شد. از بهایی گرفته تا انجمن حجتییه، از منافقین تا نهضت آزادی، از نهضت آزادی گرفته تا سلطنت طلب، از وهابی ها گرفته تا باند مهدی هاشمی و دفتر آیت الله منتظری، از عربستان تا اسرائیل، از آمریکا تا اتحادیه اروپا، از گوگوش تا سروش و همه آنهایی که عقده ای از این انقلاب و از دین و از مذهب حقه داشتند با هم متحد شدند تا وحدت این اقلیت هشتاد درصدی را بشکنند. قهرمان این میدان سه نفر بودند موسوی، کروبی، رهنورد.

    این همه ماجرا نبود، آن سوی میدان مردمی بودند که در مقابل اشرافیت متحد شدند. مردمی که بپا خواستند تا از رأی خود و از رأی اکثریت حقیقی دفاع کنند. مردمی که از حق خود دفاع کردند و در این راه کشته شدند. شهید ستاری آخرین نفر از قافله این شهیدان است. شهیدی که هنوز خون او تازه است. هنوز خون او از چنگال فتنه گران می چکد ولی ...

    چه اتفاقی افتاد . مردم و حکومت به یک آشتی حقیقی رسیده بودند. ولی انگار عده ای خوششان نیامد. حال چکار می توان کرد ایجاد اختلاف در میان مردم، مردمی که همه در کنار هم در انتخابات شرکت کردند و مردمی که با هم متحد بودند. در کنار آن دولتی که برآمده از متن مردم بود نه دولتی که سهمیه گروه های قدرت باشد دولت وحدت ملی حقیقی .

    اینجا بود که همه ارازل پشت سر سه نفر یعنی میر حسین موسوی، زهرا رهنورد و مهدی کروبی جمع شدند وحدت را شکستند و قسم خوردند که آرامش و آسایش را از این ملت دریغ کنند. کشید و با ضربه های هر روزشان و شیطنت های هر شبشان معیشت مردم را تنگ کردند آنقدر تنگ که همه از نفس افتادند بعد از این به بهانه بهبود معیشت مردم شدند صاحب دولت آن هم نه با اکثریت 25میلیونی بلکه با اختلاف کمتر از یک درصدی.

    در این ایام سه سال از حصر خانگی سران فتنه می گذرد. در کنفرانس خبری رئیس مجلس چند نفر پیشنهاد دادند برای وحدت ملی سران فتنه آزاد شوند. هر روز هم در رسانه های اعتدال صحبت هایی از این قبیل می شود که تندرو ها با آشتی ملی مخالفند، سه سال که به احترام رهبری سکوت کردیم دندان روی جگر گذاشتیم ولی انگار راستی راستی ما تندروهاییم که مقصریم ،ما ییم که خاسته مان را کف خیابان مطرح کردیم ، ماییم که به رأی اکثریت احترام نگذاشتیم و این فتنه گران بودند که دنبال وحدت بودند. آری این فتنه گران بودند که دنبال وحدت بودند وحدت با آمریکا، با اروپا، اسرائیل، عربستان، سلطنت طلبان، وهابی ها، بهایی ها، همجنس بازها، فاحشه ها، تروریستها و... همه باهم متحد شدند و این ما بودیم که به این اتحاد تن ندادیم.

    حرف ما با مسئولین محترم بالاخص مسئولین قضایی ما این است اگر تردیدی راجع به حکم فتنه گران دارید پس آیات زیر را بخوانید.

 وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُم مِّنْ حَیْثُ أَخْرَجُوکُمْ وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَلاَ تُقَاتِلُوهُمْ عِندَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ حَتَّى یُقَاتِلُوکُمْ فِیهِ فَإِن قَاتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ کَذَلِکَ جَزَاء الْکَافِرِینَ ﴿۱۹۱)

فَإِنِ انتَهَوْاْ فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ ﴿۱۹۲﴾


وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَکُونَ فِتْنَةٌ وَیَکُونَ الدِّینُ لِلّهِ فَإِنِ انتَهَواْ فَلاَ عُدْوَانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمِینَ ﴿۱۹۳﴾

الشَّهْرُ الْحَرَامُ بِالشَّهْرِ الْحَرَامِ وَالْحُرُمَاتُ قِصَاصٌ فَمَنِ اعْتَدَى عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُواْ عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَیْکُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ﴿۱۹۴﴾

  

وهر کجا بر ایشان دست‏یافتید آنان را بکشید و همان گونه که شما را بیرون راندند آنان را بیرون برانید .فتنه از قتل بدتر است . در کنار مسجد الحرام با آنان جنگ مکنید مگر آنکه با شما در آن جا به جنگ درآیند پس اگر با شما جنگیدند آنان را بکشید که کیفر کافران چنین است(۱۹۱)

و اگر بازایستادند البته خدا آمرزنده مهربان است (۱۹۲)

با آنان بجنگید تا دیگر فتنه‏اى نباشد و دین مخصوص خدا شود پس اگر دست برداشتند تجاوز جز بر ستمکاران روا نیست (۱۹۳)

این ماه حرام در برابر آن ماه حرام است و [هتک] حرمتها قصاص دارد پس هر کس بر شما تعدى کرد همان گونه که بر شما تعدى کرده بر او تعدى کنید و از خدا پروا بدارید و بدانید که خدا با تقواپیشگان است (۱۹۴)

سوره مبارکه بقره


 

   کسانی که فتنه کردند و از مسیر آن نیز بر نگشته اند آیا حکمی بغیر از اعدام برای آنها وجود دارد. و یک سوال هم دارم . چگونه کسانی که زنده ماندن ظاهری شان(البته که در حقیقت مرده اند) موجب اختلاف هست با آزادی شان می توانند موجب وحدت شوند؟!!!

    پس یک پیشنهاد هم برای عاقلان ضد تندروی . تنها راه رسیدن به وحدت اعدام و اعلام برائت از آنها می باشد. البته این شعر هم در جواب آنه که می گویند تندروها مانع وحدت اند.


ماه عزای فاطمه روح مُحرم است

خون گریه کن ز غم،که عقیق یمن شوی
رخصت دهد خدا که تو هم سینه زن شوی

در فاطمیه از دل و جان گریه می کنیم
همراه با امام زمان گریه می کنیم

در فاطمیه رنگ جگر سرخ تر شود
آتش فشان غیرت ما شعله ور شود

شمشیر خشم شیعه پدیدار می شود
وقتی که حرف کوچه و دیوار می شود

لعنت به آنکه پایگذار سقیفه شد
لعنت به هر کسی که به ناحق خلیفه شد

لعنت بر آنکه برتن اسلام خرقه کرد
این قوم متحد شده را فرقه فرقه کرد

تکفیر دشمنان علی رکن کیش ماست
هر کس محب فاطمه شد،قوم وخویش ماست

ما بی خیال سیلی زهرا نمی شویم
راضی به ترک و نهی تبرا نمی شویم

قرآن و اهل بیت نبی اصل سنت است
هر کس جدا ز این دو شود،اهل بدعت است

ما همکلام منکر حیدر نمی شویم
«با قنفذ و مغیره برادر نمی شویم»

ما از الست طایفه ای سینه خسته ایم
ما بچه های مادر پهلو شکسته ایم

امروز اگر که سینه و زنجیر می زنیم
فردا به عشق فاطمه شمشیر می زنیم

ما را نبی «قبیله ی سلمان» خطاب کرد
روی غرور و غیرت ما هم حساب کرد

از ما بترس،طایفه ای پر اراده ایم
ما مثل کوه پشت علی ایستاده ایم

از اما بترس، شیعه ی سرسخت حیدریم
جان برکفان جبهه ی فتوای رهبریم

از جمعه ای بترس که روز سوارهاست

پشت سر امام زمان ذوالفقارهاست


از جمعه ای بترس،که دنیا به کام ماست
فرخنده روز پر ظفر انتقام ماست

از جمعه ای بترس،که پولاد می شویم
از هرم عشق مالک ومقداد می شویم
۰۳ تیر ۹۳ ، ۱۰:۴۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قاسم حسین زاده

چرا روحانی از گذشته خود فرار می کند

   بسم الله الرحمن الرحیم

  

    بعد از هیاهوهای رسانه ای و سیاسی پیرامون مستند«من روحانی هستم» نکته ای که به ذهن می رسد این است که چرا مجموعه سیاسی روحانی از آگاهی مردم نسبت به گذشته او می ترسند.نکته ای کلیدی که به فهم ما در شناخت و تحلیل انتخابات 92 کمک می کند.به راستی مردم به چه کسی و چرا رای دادند؟ و یا می توان پرسید مردم با چه شناختی از آقای روحانی به او را به عنوان رئیس جمهور و شخص اول اجرایی انتخاب کردند؟ و این شناخت تا چه اندازه به شخصیت حقیقی او نزدیک است؟

 

    اگر بیاد داشته باشید اکثر نظر سنجی ها و افکار سنجی ها تا هفته قبل از انتخابات حکایت از صدر نشینی قالیباف و رای اندک روحانی حدودا در رده پنجم تا هفتم داشت ولی به نگهان پس از مناظره سیاسی بود که رای ها به سمت روحانی کوچ کردند. بخشی از سبد را قالیباف و بخشی از افرادی که قصد شرکت در انتخابات را نداشتند تغییر نظر دادند و با شرکت درانتخابات به او رای دادند.حتما یادتان است که نقطه اوج این مناظره جایی بود که روحانی به قالیباف گفت «من سرهنگ نیستم من حقوق خوانده ام و تفکر پادگانی ندارم »بود. حال علاوه بر آن اگر به کلیت مناظره ها و تبلیغاتها نگاه کنیم خواهیم فهمید که شخصیتی که همه کاندیدها بغیر از حداد عادل و جلیلی از خود نشان می دادند شخصیت اپوزیسیونی بود که در طول عمر جمهوری اسلامی هیچ نقشی در مشکلات به وجود آمده نداشته و هیچ وقت  یک تصمیم گرنده نبوده و همیشه بدنبال بهبود کارها بوده که افرادی که درون حکومت می آمدند و جلوی او را  می گرفتند.افرادی که ویژگی آنها پایبندی به آرمان ها اسلام و انقلاب بود. با این نوع تبلیغات و پروپاگاندا رسانه ای بود که افکار عمومی را طوری مهندسی کردند که تمام سی و خورده ای سال انقلاب اینها افرادی خارج از دایره مدیران و تصمیم گیران نظام بوده و این احمدی نژاد و جلیلی امثالهم بودند که با تفکر انقلابی و اسلامی خود  موجب نا بسامانی های اقتصادی ایران گشته اند. این رویه را می توان با محکوم نکردن فتنه توسط کاندیداها به غیر از جلیلی و حداد عادل مشاهده کرد همچنین اعتراض به وضع موجود با ژست اپوزسیونی در همه تبلیغاتها.

 

    اما چگونه روحانی قالیباف را مغلوب کرد؟ 

 

    قالیباف که تبلیغات انتخاباتی خود را زودتر از سایر کاندیداها و با قدرت و وسعت بیشتری نسبت به سایرین شروع کرده بود این خط را دنبال می کرد. کسی که خود تا قبل از ورود به شهرداری هیچگونه سابقه اجرایی نداشت و صرفا با پشتوانه سیاسی به شهرداری تهران رسیده بود حال از مدیریت سیاسی انتقاد و شعار مدیریت تخصصی  سر می دهد و حتی پا را فراتر گذشته و با انتقاد از برخوردهایی که دیگران!!! با شورشیان 18 تیر داشتند خود را نماینده آنها نیز جلوه می دهد. از روی دیگر به دلیل آنکه خواستگاه او سپاه و جریان اصول گرا که داعیه اسلام گرایی و تفکر انقلابی را یدک می کشد می باشد در جای دیگر خود را نزدیک ترین فرد به رهبر و همچنین مدافع ولایت جلوه می داده بود و با خیال آنکه جریان ارزشی صحبت های ولایت مدارانه و جریان سکولار صحبتهای اپوزیسیون مابانه او را می شنوند محبوبیتی را که با پروژه های عمرانی شهرداری به دست آورده بود را به زعم خود بحساب مواضع سیاسی خود می گماشت.

 

 

    قالیباف که خود را پیروز انتخابات می گماشت در مناظره سیاسی یک کلمه هم در مورد فتنه اظهار نظر نمی کند. ولی خود را مدعی  حقوق شورشیان و یا به اصطلاح خود دانشجویان 18 تیر نشان می دهد و اینجا بود که روحانی تیرخلاص را به مواضع دو پهلوی نه قالیباف بلکه تمام اصولگرایانی که در طول این 8 سال و بالاخص بعد از فتنه ژست اپوزسیون و هیچ کاره بودن را گرفته بودن زد. و آن تیر خلاص این جمله بود که«من گفتم گاز انبری  جمعشون نکنید».به عبارت دیگر روحانی از جاده ای عبور کرد که اصولگرایانی چون قالیباف برایش صاف کرده بودند.

 

    به هر حال پروپاگاندای روحانی در این خلاصه شده بود که عده ای بیش از سی سال مدیریت کشور را به عهده دارند و من که در این مدت فردی بودم خارج از مجموعه مدیریتی نظام سرسختانه به مجاهده با این ها برخواستم و حال اگر مردم می خواهند بر کسانی که با تفکرات ایدئولوژیک خود کشور را به ویرانه تبدیل کرده اند و معیشت مردم را نابود کرده اند غلبه کنند به من رای دهند. حمایت برخی از شبکه های ماهواره ای و برخی از اشخاص که نمادی از مردم درمقابل حکومت شده بودند موجب شد که عموم مردم این تبلیغات را باورکنند. به عبارت دیگر مردم باور کردند که همه نا بسامانی های بعد از انقلاب در اثر سو مدیریت عده ای مدیر ارزشی و انقلابی است که ایران را فدای اسلام و معیشت آنها را فدای شعارها و ارزش های اعتقادی خود کرده اند و حال روحانی کسی ست که در اینجا نقش منجی را بازی می کند. منجی ای که کارویژه او نجات مردم از دست این حلقه مدیریت سی چند ساله پس از انقلاب می باشد، نجات گری که هیچ کدام از مراحل ترقی اش سیاسی نبوده بلکه همیشه یک متخصص غیر سیاسی بوده و ارتباطاط باندی هیچ نقش ار مناصب و مسئولیت های او نداشته. منجی ای که هیچ گاه خود یکی از آنها نبوده و همانند اسطوره ها از آسمان آمده تا مردم را از دست بر هم زنندگان زندگی شان خلاص کند. تصویری که روحانی از خود نشان داد چنین تصویری بود.

 

    نکته دیگری که در اینجا مطرح می شود این است که در انتخابات 88 هم همین تبلیغات از سوی سران فتنه دنبال شد ولی چرا مردم در آنجا این تبلیغات را باور نکردند. در سال 88 این احمدی نژاد بود که زمین بازی را عوض کرد و در مناظره به مردم ثابت کرد که وضعیت فعلی حاصل مدیریت 20ساله طیف مقابل است نه مدیریت 4ساله خودش.

 

    در اینجاست که می توان فهمید چرا روحانی و اطرافیانش از گذشته خود فرار می کنند. آنها که در این چند ماه به صورت عینی به مردم ثابت کرده اند نابسامانی ها ربطی به مقاومت و پایداری بر اعتقادات اسلامی ندارد از این می ترسند که با کشف گذشته خود مردم به دروغ های تبلیغاتی آنها پی ببرند. مردم بدانند که نه تنها اینها اپوزسیون نظام نبوده اند بلکه تصمیم گیر اصلی نیز بوده اند. یا اینکه نه تنها حقوقدان نیستند بلکه پادگانی تر از هر شخص دیگری فکر می کنند از این نشان به آن نشان که اغلب اعضای کابینه او افراد امنیتی و سیاسی هستند علی رغم اینکه غالب اعضای دو دولت قبل اعضای هیئت علمی دانشگاه بودند. مردم بفهمند که آغاز گر حجاب اجباری کسی ست که تیم فرهنگی او دم از تک خوانی زنان می زند.

 

   باید از سازندگان این قبیل آثار روشن گر تقدیر و تشکر کرد همچنین امید است که جریان مومن با تولید چنین آثاری باز هم به آگاه سازی و روشن گری جامعه بپردازد. با آشکار شدن سوابق خیلی  از کسانی  که امروز داعیه مردمی بودن و اپوزسیون مابی دارند دیگر نیازی به تلاش برای نقد و پاسخ به هر حرفشان وجود ندارد. کما اینکه با افشا شدن سوابق کسانی مثل رفسنجانی گرفته تا امثال مخملباف و اکبر گنجی دیگر چیزی برای گفتن نخواهند داشت.

   اهمیت ساختن همیچین آثاری زمانی معلوم می شود که بدانیم یکی از دلائلی که باعث شده آنها بدنه اجتماعی داشته باشند و در مواردی مردم را به سمت خود سوق دهند توجه جدی به جریان هنری و رسانه ای می باشد. کافی ست کمی به رابطه گرما گرم اصلاح طلبان با بدنه سینما، خبرگزاری ها،  نویسندگان و... توجه فرمایید. هنرمندان که در تمام عمر خود شاید از میدان ولیعصر پایین تر نیامده اند فیلم اجتماعی می سازند و با همذات پنداری که در آثارشان با مخاطب بر قرار می سازند ارزش های خود را به خورد او می دهند.

   برای یک نمونه عینی تر شما را به فیلم تبلیغاتی موسوی در انتخابات 88 ارجاع می دهم آنجای که یک بازیگر در مقابل آن فتنه گر از مشکلات مردم و خودش گلایه می کند! اینجا کسی نبود که به آن کارگردان بگوید که مشکلاتی که شما امروز کشف کردید مردم از سالها پیش از این دولت داشته اند و دلیلش هرچه باشد ایستادگی در اعتقادات نیست.

   همان طور که گفته شد این مثال فقط مشتی از خرم بود شما حتما نمونه های بیشماری از این خط را در انواع آثار هنری و رسانه ای دیده اید

۲۸ خرداد ۹۳ ، ۱۵:۵۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قاسم حسین زاده

ببخشید ما مقصریم

   بسم الله الرحمن الرحیم

     در اولین روزهای سال 93 نقل قولی از وزیر صنعت در فضای خبری کشور پیچید که جای اندیشیدن به دور از فضای ژورنالیستی و خبری داشت. حال امروز که از تاریخ نقل این سخن زمان زیادی گذشته به دور از هیاهوهای رسانه ای پیرامون آن می توان راجع به آن اظهار نظر کرد؟

     اصل خبر از این قرار بود:

 

    به گزارش خبرنگار اقتصادی خبرگزاری فارس، محمدرضا نعمت‌زاده وزیر صنعت بعد از گذراندن تعطیلات نوروز در آلمان و انجام عمل پیچیده گوش به ایران بازگشت.

 

    وی روز شنبه در دیدار با معاونان و مدیران وزارت صنعت شرکت کرد و در این جلسه دلیل سفر خود به آلمان را انجام عمل پیچیده گوش اعلام کرد.

 

    وزیر  صنعت، معدن و تجارت در این دیدار گفته است تکنولوژی این عمل حدود 80 سال آینده به ایران خواهد رسید.

 

    یقول(حرف ما):

 

    صحبت کردن در مورد خبری که در چند ماه قبل اتفاق افتاده از باب تحلیلی خبری کار چندان عاقلانه ای نیست ولی حرف ما در مورد اظهار نظر یک شخصیت درجه چندم و اظهار نظر نه چندان حائز اهمیت یک تاجر چیست؟ آنچه که می خواهیم بگوییم نه در مورد اظهارات این تاجر و نه در مورد شخصیت خود آقای نعمت زاده می باشد بلکه در مورد تفکر امثالهم و یا نعمت زاده نوعی می باشد که با داشتن ویژگی های شخصیتی و هویتی این تفکرات را با جامعه تزریق می کنند و از طریق رسانه های که در اختیار دارند آنرا به یک گفتمان فراگیر تبدیل می کنند. حال با توجه به نکات فوق می خواهیم کمی ژرف تر به این سخنان بنگریم.

    ابتدا به سوابق و کیستی این مسئول یا مسئولین محترم می پردازیم:

    ایشان پیش از انقلاب در رشته مهندسی محیط زیست از یکی از دانشگاههای ایالتی آمریکا فارغ تحصیل شده است. از تحصیلات کارشناسی ارشد که آن هم در خارج از کشور بوده انصراف می دهد. مناصب حکومتی ایشان بشرح زیر است.

سوابق کاری:

سال 56-1347 : مدیر فنی و رئیس کارخانجات بخش خصوصی در تهران 

سال 1358: عضوهیئت مدیره و معاون فنی شرکت ایران ناسیونال 

سال 59-1358: وزیر کار و امور اجتماعی 

سال 60-1359: وزیر صنایع و معادن

سال 1360: معاون اجرایی نخست وزیر 

سال 61-1360:  مشاور رئیس سازمان برنامه و بودجه و مدیرکل برنامه‌ریزی تولید و زیر بنایی

سال 63-1361: عضو هیئت مدیره و معاون سازمان صنایع دفاع 

سال 65-1364: رئیس هیئت مدیره و مدیر عامل شرکت توانیر 

سال 67-1366: عضوهیئت مدیره و معاون سازمان دفاع 

سال 68-1367: رئیس هیئت مدیره و مدیرعامل شرکت توانیر 

سال 76-1368: هشت سال وزیر صنایع

سال 84-1376: هشت سال مدیر عامل و نایب رئیس هیئت مدیره شرکت ملی صنایع پتروشیمی 

سال 87-1384: سه سال مدیرعامل و نایب رئیس هیئت مدیره شرکت ملی پالایش و پخش فرآورده‌های نفتی

سال 88-1387: سال 1388 تاکنون: بازنشسته و تاسیس شرکت خانوادگی توسعه تجارت نعمت در رابطه با مدیرت طرح‌های صنعتیمشاور ارشد وزیر نفت

مسئولیت‌های جانبی:

نماینده جمهوری اسلامی ایران در سازمان بین‌المللی کار

نماینده جمهوری اسلامی ایران در سازمان بین‌المللی صنعتی (یونیدو)

رئیس کمیسیون مشترک اقتصادی ایران- اتریش

رئیس کمیسیون مشترک اقتصادی ایران- چک 

رئیس کمیسیون مشترک اقتصادی ایران- بلژیک 

رئیس کمیسیون مشترک اقتصادی ایران- اردن 

فعالیت‌های فرهنگی و آموزشی:

تاسیس و ریاست انجمن اسلامی دانشجویان ایرانی دانشگاه پلی تکنیک کالیفرنیا

تاسیس و ریاست انجمن اسلامی دانشجویان مسلمان غرب امریکا

تدوین و برگزاری 6 کنفرانس بین المللی پتروشیمی 

طراحی و برگزاری ده ها سمینار و نمایشگاه در سطوح بین‌المللی و داخلی 

تاسیس مرکز آموزش مدیریت پتروشیمی در تهران 

تاسیس مرکز آموزش فنی مهندسی پتروشیمی در بندر امام 

تاسیس شرکت پژوهشی و فناوری پتروشیمی در اراک 

طراحی شهرک پتروشیمی مکران در چابهار به عنوان قطب سوم پتروشیمی در جنوب شرق ایران 

برگزاری دو دوره دویست نفری کارشناسی ارشد مدیریت بازرگانی MBA باتفاق دانشگاه کالیگری کانادا و دانشکده مدیریت دانشگاه صنعتی شریف برای کارشناسان صنعت نفت

ارائه ده‌ها مقاله و سخنرانی در سمینارها و کنفرانس‌های بین‌المللی و داخلی

تدریس در دوره های MBA انستیتوی نفت دانشگاه تهران  

 

منبع این اطلاعات سایت تسنیم در مطلبی بعنوان   سوابق و کارنامه "محمدرضا نعمت‌زاده" که روحانی روز گذشته به مجلس داد  می باشد.

    بدلیل آنکه آمار دقیقی و قابل اعتنایی از ثروت خانوادگی  وهمچنین موقعیت اجتماعی ایشان پیش از انقلاب در اختیار نویسنده نیست و فقط به این نکته که از مسلمات است اکتفا می کنم که ایشان در دربار نبوده اند و همچنین از خانین و اشراف بازار نیز محسوب نمی شدند. احمتمالا ایشان متعلق به طبقه متوسط شهری آن دوره می باشند، که باز تاکید می کنم احتمالا.

    به هر حال موضوع بحث ما شخص آقای نعمت زاده نیستند. بلکه موضوع بحث نعمت زاده های نوعی می باشند و همان طور که گفته شد می خواهیم یک کل از این جزء استنباط کنیم.

   حرفی که توسط این وزیر زده شده را حتما در کف جامعه بارها شنیده اید. «ما نمی توانیم» این حرف تازه ای نیست در ماجرای ملی شدن صنعت نفت بیاد دارید که نخست وزیر مملکت در مجلس فریاد زد که«ما نمی توانیم حتی یک آفتابه بسازیم چه برسد به اداره صنعت نفت»(نقل به مضمون). همان طور که در پیش گفتیم این حرف تازه ای نیست بلکه بسیار کهنه و تکراری ست.

    حال ببینیم مراد و منظور حقیقی گویندگان این سخن چیست؟

     این حرف بیشتر شبیه یک متلک و طعنه می باشد که طرفداران وادادگی به کسانی که دارای عرق ملی و دینی می باشند می زنند و مدام نقص های این ملت را به سرشان می کوبند و سعی می کنند تا با این سخنان ایستادگی آنها را به سخره بگیرند.

    آنچه که از نظر نویسنده باید به آن توجه شود جدا از درست یا نا درست بودن این تز تناقضی ست که بین گویندگان این سخن با سخنشان می باشد. خوب دقت کنید، چه کسی این سخنان را به زبان رانده؟ یا بهتر بگوییم چه کسی از چه کسی به دلیل عقب ماندگی علمی کشور طلب کار است؟

    پاسخ به این پرسش شگفت انگیز است.نه؟

    فردی که از ابتدای انقلاب تا به حال در مهم ترین سطوح اجرایی که اتفاقا  مرتبط با علم و فناوری بوده است مشغول بوده و با آنکه پیش از انقلاب دارایی و ثروت خاصی نداشته ولی پس از انقلاب به یکی از ثروتمندان ایران تبدیل شده است امروز از مردم به علت عقب افتادگی علمی شکایت می کند. نمی دانم چرا کسی به این نکته توجه نمی کند که اگر وضع موجود ما اینگونه است مقصران اصلی آن چه کسانی هستند؟ کارگزارانی که بجای آبادی کشور وضع شخصی خود را آباد کرده اند. کسانی که به جای ارتقای سطح علمی این مملکت سطح مالی خود را بالا برده و با خیال راحت و البته طلب کارانه نیازهای خود را در خارج از کشور مرتفع می کنند.

    اگر ایام انتخابات را بیاد داشته باشید تحلیل ها در مورد وضع موجود را حتما یادتان است. کسانی که وضع ما را فاجعه بار می دانستند. من به درستی و نادرستی تز آنها کاری ندارم حرف من بر سر چرایی این مشکلات است. همه تقصیرات را گردن مقاومت ملت و رهبر می انداختند و پشت ندانم کاری دولت پنهان می شدند ولی واقعا مشکلات از کجا نشات می گیرند. مدیرانی که کشور را برای آبادانی خانه خود ویران کردند یا کسانی که خون خود را برای دفاع از این کشور داده اند؟ اگر ممکن بود کمی در این مورد تعقل کنید زیرا نفع ضرر ما در گرو عقل است.

افلا تعقلون

 

۲۷ خرداد ۹۳ ، ۲۳:۵۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قاسم حسین زاده

پیرامون خبری کهنه ولی بروز


   ترکان رئیس سازمان نظام مهندسی کشور شد/ غیررسمی شنیدم

    شغل دیگری به شغل های جناب ابوالمشاغل اضافه شد فقط همین.

    دولت تکنو کرات هیچ دلیلی برای مطابقت تحصیلات کارگزارانش با حوزه کاریشان نمی داند. تکنو کراسی دقیقا یعنی همین. تکنوکرات نیاز به تحصیلات و تجربه مرتبط با حوزه کاری خویش احساس نمی کند زیرا فن سالار کسی ست که در همه زمینه ها به صورت مادر زادی متخصص است.

    سازمان نظام مهندسی فدراسیونی ست که وظیفه آن ساماندهی به امور مهندسانی ست که در حوزه ساختمان کار می کنند. دلیل بوجود آوردن چنین فدراسیون هایی این است که امور تخصصی به دست خود متخصصین این رشته ها انجام شود. نمونه دیگر این فدراسیون ها سازمان نظام پزشکی، نظام مهندسی کشاورزی و کانون وکلا می باشد که دخالت دولت ها درآنها همیشه مورد انتقاد معتدلین بوده است.

    این بار هم یکی از سازمان های  مردم نهاد تخصصی به نفع معتدلین مصادره شد. اما جالب توجه تر از آن سکوت جامعه خبری و مطبوعاتی در برابر آن بود. در هیچ یک از مطبوعات و خبرگزاریها نقدی به این انتصاب مشاهده نگردید حتی بی سوادان. جالب تر آنکه جامعه متخصصین هم نتوانستند اعتراضی به این تصمیم داشته باشند. گویا در گرودار قیل و قال توافق نامه ژنو همه مسائل داخلی فراموش شده .

۲۷ خرداد ۹۳ ، ۱۷:۴۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قاسم حسین زاده

فیسبوک

 بسم الله الرحمن الرحیم

    آیا شما اهل خواندن صفحه حوادث روزنامه ها هستید؟

    کافی است یک مرور اجمالی با دیدگاه چالشی بر این حوادث داشته باشید تا ببینید نقش فیسبوک در بوقوع پیوستن بسیاری از این حوادث ناگوار چقدر پر رنگ است.

    پرسش بعدی

    آیا فیسبوک به یک مسأله و مفسده اجتماعی دامنگیر عمومی تبدیل شده است؟

    نقش پررنگ فیسبوک در خیانت ها و جنایت هایی که صفحه های حوادث را پر کرده اند فقط بخشی از مضرات عمومی آن است. برای مثال بالاترین میزان اعتیاد به اینترنت به صورت حدودی در کنار سایت های جنسی و هرزه گردی مربوط به اعتیاد فیسبوکی می باشد.

    پرسش پسین

    حال چه باید کرد؟

    فقط قفلش کنیم! بقیه اش با خدا!

    عجب !

    عجب ندارد به صورت گاز انبری قفلش کنند تا دیگر کسی در این شهر بی در و پیکر نرود.

    در این جاست که باید بگویم «دم خروس را باور کنم یا قسم حضرت عباس» ما که دری ندیدیم که کسی بخواهد قفلش کند تا کسی از آن تو نره.بنده فکر نمی کنم کسی در ایران برای استفاده از فیسبوک مشکلی داشته باشد. از این نشون به اون نشون که آمارصفحه های فارسی و ایرانیان مقیم ایران عضو در فیسبوک چقدر است.

    این مسئله هم در کنارصدها مسائل مفاسد دیگر اجتماعی مانند همین بد حجابی که همه گرفتن نشستند دور گود و سر نیرو انتظامی نق می زنند که با یک حرکت گاز انبری جمع جورش کن.

    در این زمینه تنها کسی  که بدون نق زدن سر این و اون و انتقاد از در و دیوار برای کم کاری شون یک حرکت فرهنگی بجا انجام داد حضرت آیت الله مکارم شیرازی بودند که استفاده از فیسبوک را حرام کردند.

    این نه اولین بار و نه آخرین باری ست که ایشان در مقابل مفاسد و مصادق دامنگیر و همگیر آن سینه سپر کردند. کما اینکه در مورد مصادیق دیگری همچون سیگار و رایتل نیز فتوا بر حرمت آن دادند. البته بی هزینه هم نبود کما اینکه در مورد همین فیسبوک چنان بعده ای برخورد که حتی در رسانه های عمومی به انتقاد از ایشان پرداختند و ایشان را با لحنی مخاطب قرار دادند که به هیچ عنوان مناسب جایگاه یک مرجع اعلای شیعه نبود.

    نمونه تاریخی این کار فتوای تاریخی حضرت آیت الله میرزا رضای شیرازی(اعلی الله مقامه) می باشد که نتیجه این فتوا جنبش افتخار آمیز تحریم تنباکو شد. البته مسئله تنباکو در آن زمان خیلی مهم تر از مسئله فیسبوک در این زمان می باشد و اصلا قابل مقایسه نیست بلکه بحث بر سر ورود بر مصادیق فسق و فساد است.

   امید است که با اجماع فقها و جمیع مراجع در مسائلی که جنبه همگیر پیدا کرده است نهضت های تنباکو دیگری به وقوع بپیوندد.

   از نمونه های این حرکات جنبش شایان تقدیری ست که دانشمند محترم آقای حسن عباسی در جنبش ممانعت از جنگ با خدا شروع کردند. امیدواریم که این حرکت با ریشه کن سازی گناه کبیره ربا از جامعه اسلامی ما به پیروزی برسد.

۲۷ خرداد ۹۳ ، ۱۷:۰۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قاسم حسین زاده

دموکراتهای دیکتاتور

 بسم الله الرحمن الرحیم

    وقتی خبر توقیف نشریه 9دی را شنیدم از جسارت دولت اعتدال در رفتار دیکتاتورمأبانه شگفت زده شدم. البته این به آن معنی نیست که قبل از روی کار آمدن این طیف آنها را نمی شناختم و انتظار این رفتار را از آنها نداشتم. حتی بیش از این نیز چنین رفتارهایی را به کرات از اینها مشاهده کرده بودم و این فقط یادآور و بهانه ای شد تا درباره دیکتاتورهای دموکرات نما و یا دموکراتهای دیکتاتورمأب یادداشتی بنویسم. مشکل اصلی در چنین رویدادهایی ناآگاهی ، بی توجهی و ظاهر بینی عموم مردم است . اگر خدا بخواهد سهم کوچکی در آگاه سازی مردم داشته باشم.

    دموکراسی و دیکتاوری و به طبع آن دموکرات و دیکتاتور به چه معناست؟

    دموکراسی به معنای حکومت مردم بر مردم یا مردم سالاری و دیکتاتوری نیز به معنای حکومت شخص بر مردم یا خودسالاری و به اصطلاح خودکامگی می باشد. خودکامگی هم به معنی تحمیل خواست و اراده شخصی بر دیگری ست به عبارت دیگر ترجیح خواسته ها یا منافع یک شخص بر منافع دیگران. و همچنین دموکرات کسی ست که اراده و خواست شخصی خود را بر دیگران تحمیل نمی کند و دیکتاتور کسی ست که خواست خود را بر دیگران تحمیل می کند. البته تعاریف متعدد دیگری توسط جامعه شناسان و دانشمندان علوم سیاسی ارائه شده که بیان آنها شاید چند جلد کتاب بشود ولی ابتدایی ترین تعریف آکادومیک از این دو مفهوم این چنین است.

    پس از رشد آگاهی های سیاسی و اجتماعی و آشنایی مردم با حقوق خود تحمیل یک شخص بر مردم و صلب آزادی عموم از برای آزادی یک شخص عملی قبیح و توهین به جایگاه انسانی آنها تلقی شد به همین رو دیکتاتوری به عنوان یک ضد ارزش و به دنبال آن دموکراسی به عنوان یک ارزش در باور عمومی قرار گرفت. از همین رو همه خود را دموکرات و دشمنان خود را دیکتاتور می خوانند و دیکتاتور به نوعی یک ناسزا به شمار می آید. حال برای شناخت دیکتاتور و دموکرات واقعی چه کار باید کرد؟ آیا دموکراسی مؤلفه ای برای شناخت و محک زدن دارد؟

    در ابتدایی ترین تعریف ها دموکراسی را دارای چهار رکن اساسی می دانند:

  1. قانون اساسی
  2. نظام پارلمانی(تفکیک قوا یا بمعنی قوه قضاییه مستقل نیز می باشد)
  3. احزاب سیاسی
  4. رسانه ها و مطبوعات آزاد

    در ابتدای انقلاب جو سیاسی و فضای گفتمانی غالب بدلیل شرایطی انقلاب بیشتر به فضای چپ سوسیالیستی و حتی مارکسیستی گرایش داشت. به همین دلیل در گفتمان آن روزها محور دعواها حول امپریالیست و ضد امپریالیستی می چرخید پس از آن هم گفتمان دفاع مقدس در فضای کشور حاکم شد و در دوره ی سازندگی فضای گفتمانی تکنوکراسی یا اریستوکراسی(طبقه سالاری) حاکم شد که به دلیل انزجار شدید مردم از آن فضا ظرفیت پذیرش یک گفتمان جدید ایجاد شد.

    در اینجا بود که سید محمد خاتمی توانست با امکاناتی که بعنوان وزیر ارشاد و پس از آن بعنوان رئیس مملکت دارا بود دموکراسی را بصورت یک گفتمان غالب در فضای سیاسی آن زمان بوجود آورد. مردم سالاری کلمه ای بود که در بسیاری از شعارها و سخنرانی های شخص رئیس جمهور شنیده می شد. در بسیاری از روزنامه ها مردم سالاری به عنوان کلمه ای مقدس که بی وضو نباید به آن دست زد معرفی می شد. این شد که دموکراسی مستمسکی شد برای فشارها و پروپاگاندای جناح حاکم. هر حرفی ضد دولت حرکتی ضد دموکراسی و در مسیر خودکامگی و ضایع کردن حقوق مردم و به طبع آن همه حرکات دولت در مسیر پیاده سازی دموکراسی و احیا و حمایت از حقوق مردم معرفی می شد.

    ما قصد نداریم که به تحقیق در مورد ادعای دولت اصلاحات بپردازیم مراد از یادآوری این برهه تاریخی همانندی ادبیات و گفتمان دو دولت می باشد که با بیان سبقه تاریخی آن سعی کردیم کمی بیشتر در به حقیقت وقایع فعلی پی ببریم.

    حال با توجه به مؤلفه های دموکراسی می بینیم که آیا این دولت دیکتاتوراست یا مردم سالار؟

    1. قانون اساسی؛ برترین سند بالادستی یک نظام مردم سالار که رئیس جمهور برای دفاع از آن سوگند یاد می کند. قانون اساسی سندی ست که همه آحاد ملتی با هر عقیده ای ملزم به رعایت آن هستند و اساسا قوانین قراردادهای اجتماعی هستند که طرفین به عنوان پیش فرض باید آن را قبول داشته باشند. این اصلی ست که بشریت در طول تاریخ حیات خود به آن رسیده است. یعنی همه ی اعضای یک جامعه متمدن به سندی مکتوب به عنوان فصل الخطاب پایبند می باشند.

    یکی از مهم ترین کارکردهای قانون جلوگیری از اعمال نظر بر اساس سلیقه شخصی و بدتر از آن منافع شخصی یا همان خودکامگی می باشد. از این رو قانون اساسی اولین رکن دموکراسی می باشد. حال آیا دولت فعلی به این اصل پایبند بوده است؟ برای پاسخ به این پرسش باید تا حدودی با قانون اساسی آشنا شد. به هر حال قانون اساسی چه می گوید و پایبندی به آن چگونه است؟

    در اصل یکم داریم«حکومت ایران جمهوری اسلامی است که ملت ایران، بر اساس اعتقاد دیرینه‏اش به حکومت حق و عدل قرآن، در پی انقلاب اسلامی پیروزمند خود به رهبری مرجع عالیقدر تقلید آیت‏الله‏العظمی امام خمینی، در همه‏پرسی...»

    بررسی بند بند قانون اساسی به طور موشکافانه کار یک حقوقدان است در اینجا اصلی ترین اصل این قانون را خواندیم. یعنی حکومت ایران «جمهوری اسلامی» است و اساس آن «اعتقاد دیرینه اش به حکومت حق و عدل قرآن» می باشد. در اصول دیگر نیز به این اصل اشاره می کند یعنی «اسلام».

    وقتی قانون اساسی بر مبنای اسلام و قرآن می باشد و همچنین رای مردم به این حکومت بر مبنای اعتقاد دیرینه آنها به مذهب اهل بیت می باشد پس همه با هر ایدئولوژی و مکتبی ملزم به تبعیت از آن می باشند و رئیس جمهور نیز همانگونه که سوگند خورده ملزم به وفاداری و پاسداری آن می باشد. این قانون اساسی است که موجب استقرار یک نظام مردم سالار می شود و موجب جلوگیری از اعمال قدرت در جهت منافع شخصی می باشد. خط قرمز آزادی در یک نظام مردم سالار قانون اساسی ست. همه ی آزادی ها و حقوق دیگر در ذیل این قانون تعریف می شود. حال وقتی رسانه ای در خلاف این قانون باشد دولت بعنوان پاسدار این قانون و رئیس جمهور بعنوان کسی که سوگند برای اجرای آن خورده است باید چکار کنند؟

   آیا توهین به مذهب رسمی کشور و به قرآن قانون شکنی و رفتار ضد قانونی نیست؟

    آیا جلوگیری از توقیف رسانه هایی که ضد قانون اساسی که رکن اول دموکراسی می باشد یک حرکت دیکتاتورمابانه و یا اعمال سلیقه ی شخصی و یا گروهی نیست؟

    اگر رسانه حامی دولت ضد قانون عمل کرد نباید جلوی آن گرفته شود به عبارت دیگر این یعنی دولت فراتر از قانون می باشد.

    به نظر شما آیا این چیزی جز دیکتاتوری ست؟ خواهشمندم بدون غرض در مورد این پرسش کمی فکر کنید.

    2. پارلمان اولین نهادی که برای محدود کردن قدرت های استبدادی و خود کامه بوجود آمد و وظیفه آن قانون گذاری می باشد. البته از رکن دوم می شود بعنوان تفکیک قوا و یا قوه قضاییه مستقل از دستگاه اجرایی یاد کرد. تفکیک قوا همواره به عنوان یک مولفه برای سنجش خودکامه نبودن نظام ها استفاده می شود. حال با این پیش زمینه اظهار نظر چند روز پیش یکی از نزدیکان ایدئولوژیک دولت توجه کنید. ایشان پس از مقاومت مجلس در مقابل خواسته ها غیر قانونی دولت بحث از انحلال پارلمان و قانون گذاری در هیئت دولت می کردند. البته با توجه به اینکه قانون اساسی جمهوری اسلامی جایگاهی به عنوان ولایت فقیه دارد کسی نمی تواند همچنین حرکت استبدادی را عملیاتی کند غرض از یادآوری این نکته عمق تفکر دیکتاتور مابانه اعتدالیون است.

    جدا شدن دستگاه قانون گذاری از دستگاه اجرایی راهکاری ست که بشریت برای به صورت تجربی برای جلوگیری خودکامگی حکومت ها به آن نتیجه رسیده است. طبیعی ست که اگر مجری خود قانونی که قرار است اجرا کند و این قانون بطور طبیعی باید برای آن محدودیت ساز باشد را تصویب کند، قانون گذاری ابزاری می شود برای اعمال سلیقه و منافع شخصی با لعاب قانون. پس به طور طبیعی نهاد قانون گذار باید بصورت کاملا مستقل از نهاد مجری عمل کند و منافع مردم را به منافع مجری ترجیح دهد.

   حال از شما می پرسم؛ مجری که خود بدنبال قانون گذاری و اعمال سلیقه بر نهاد قانون گذار می باشد و حتی ایدئولوگهای آن آرزو تعطیلی آن را در سر دارند دیکتاتور است یا دموکرات؟

    3.حزب را می توان موسسه ای که کار سیاسی جامعه را انجام می دهد و یا موسسه ای برای اداره جامعه تعریف کرد. اگر سیاست و یا اداره جامعه را بعنوان یک کار تخصصی حساب آورد پس برای انجام این کار تخصصی نیاز به یک موسسه وجود دارد که این وظیفه را به دوش بکشد. در کشور ما با این تعریف تقریبا حزب وجود ندارد و آنچه که از آن به عنوان احزاب یاد می شود باندهای تصاحب قدرت می باشند. اگر واقع نگر باشیم تفاوت زیادی بین احزاب چپی و راستی و یا بقولی اسلامگرا و سکولار وجود ندارد. البته در انتخابات سال 90 برای اولین بار جبهه ای با تعریف دموکراتیک حزب اعلام وجود کرد. جبهه پایداری را تا حدودی می توان یک حزب دموکراتیک دانست نه یک باند تصاحب قدرت.

    جالب است بدانیم که در ایران دانشکده های فنی از دانشکده های علوم سیاسی، سیاسی ترند و احزاب برای بدست آوردن پایگاه اجتماعی و گروه فشار ترجیح می دهند از دانشجویان پر شور بجای دانشجویان متخصص استفاده کند. این نشان دهنده آن هست که احزابی که داعیه مردم سالاری سر می دهند چقدر از تعریف حقیقی آن دور هستند. اگر حزب واقعا بدنبال کار تخصصی سیاسی ست پس باید نیروهای خود را از بین متخصصین همان رشته انتخاب کند نه دانشجویان سال اولی که بجای شئور سیاسی بالا داری شور سیاسی می باشند.

    4.موضوع اصلی این یادداشت رسانه بود، رسانه ای که از آن به عنوان رکن چهارم دموکراسی یاد می شود.

    همانطور که در بالا گفته شد خودکامگی یعنی تحمیل اراده و منافع یک شخص یا گروه بر دیگران و مردم سالاری نیز نقطه مقابل آن می باشد. برای این که مردم بتوانند نظر خود را اعلام کنند گروههای مختلف با سلایق و عقاید مختلف بوجود. مردم با توجه به سلیقه، دیدگاه و منافع خودشان گروه مورد نظرشان را انتخاب می نمایند. این فرآیند در قانون اساسی سیتماتیک می شود تا کسی نتواند با سوری کردن آن دیکتاتوری را در غالب دموکراسی در بیاورد.

   حال رسانه در این فرآیند کجاست؟

    همانطور که گفته شد مردم با دیدن دیدگاه هر گروه و یا شخصی قدرت را به او می سپارند تا جامعه را اداره کند. حال مردم چگونه باید با دیدگاههای مختلف آشنا شوند. در اینجاست که رسانه به عنوان رکن چهارم دموکراسی مطرح می شود. رسانه های آزاد برای نمایاندن دیدگاههای مختلف. آنچه تاکنون گفته شد بیشتر در فضای اتسایی و ذهنی می باشد پس در عمل چگونه است؟ و پرسش اصلی این نوشته که امروز در پس شعارها و عوام فریبی ها سیاسیون حقیقت چیست؟

   پدیده افکار عمومی. سلاحی که امروز برای اعمال قدرت از هر سلاح و جنگ افزار دیگر نیرومندتر است. رسانه جنگ افزاری ست که خودکامگان برای اعمال اراده خود و رسیدن به منافع خود در سیستم های به ظاهر مردم سالار از آن استفاده می کنند. حال آزادی رسانه چگونه محقق می شود. بله همه گروهها آزادند که رسانه خود را داشته باشند یعنی منع قانونی برای چاپ ارگان و یا به روزرسانی پایگاه های خبری و حتی رسانه های هنری نظیر ساختن فیلم، موسیقی، ادبیات و... وجود ندارد. ولی در عمل چگونه است؟ یا نداشتن منع قانونی به معنی آزاد بودن است؟ نکته ای که به آن دیکتاتوری مدرن نیز گفته می شود ولی خیلی ها به آن توجه نمی کنند آری همه آزادند هر رسانه ای داشته باشند به شرطی که پول آن را داشته باشند. در اینجا ملاحظه نمودید که با قیدی که بر این آزادی گذاشته شد در جوامع لیبرال دموکرات رسانه ها فوق العاده انحصاری تر از نظام های دیکتاتوری ست.

    حال امروز ما چگونه است؟  توقیف نشریه «9دی» و همچنین قبل تر از آن نشریه «یا لثارات الحسین». به جرم  انتقاد کردن از دولت با دیدگاه های خود. البته قانون اصلی ترین رکن دموکراسی تکلیف همه را معلوم کرده است.

    همچنین نوع دیگر نقض رکن چهارم دموکراسی را می توان در فشار دولت بر صدا و سیما دید.شعار حقیقی دولت در مورد صدا و سیما این است: صدا و سیما آزاد است که همانگونه که ما می خواهیم از دولت حمایت کند و یا بودجه نمی دهیم. این در حالی ست که نظام جمهوری اسلامی برای جلوگیری از دیکتاتوری مدرن صدا و سیما را رسانه ای ملی قرار داده است.

    در آخر باید گفت که رفتارهای دیکتاتورمابانه این جماعت خیلی بیشتر از این چند نمونه بیان شده در این یادداشت می باشد ولی امیدوارم که جویندگاه حقیقت با معیارهای عقلی از شعارهای سطحی عبور کنند و فریب هیاهوهای سیاسی و قدرت طلبانه نباشند.


۲۷ خرداد ۹۳ ، ۱۷:۰۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قاسم حسین زاده

معرفی

    بسم الله لرحمن الحیم

    من بشخصه عاشق شنیدن نظرات و اقوال مختلف هستم. البته نه هر صدایی که از یک انسان در می آید و یا سیاهه ای که بر سفیدی یک کاغذ می کشد بلکه آنچه که از ناحیه مغز و با پشتوانه عقلی بیان می شود . اگر پشت زبان یک انسان عقل و منطق نباشد  فرق زیادی  با صداهایی که از دهان و یا مخارج حیوانات خارج می شود ندارد. همین علاقه باعث شد که از کودکی به دنبال کتاب خواندن و شنیدن حرف های بکر فقیهانه باشم. مطهری و شریعتی اولین اندیشمندانی بودند که ذهن مرا به اندیشیدن گرفتن و پس از آنها منبر های شنیداری نیز تاثیر زیادی در من گذاشتن. شنیدارهای مختلف بودند اولین آنها صحبت های گوناگونی بود که با اعضای خانواده، خویشاوندان و دوستان اهل اندیشیدن داشتم و پس از آن منابر هیات و مساجد ، معلمان در کلاس ها مدرسه و غیره و سخنرانی های صدا و سیما که رحیم پور ازغدی و الهی قمشه ای اولین ها بودند.

  ولی حالا  فضای مجازی جاییست که می شود انواع روش های ارتباطی را در آن تجربه کرد و عقاید و اندیشه های خود را در آن با دیگران به اشتراک گذاشت تا از این طریق بتوان به حقیقت پی برد و خود را کامل کرد. از این رو بود با ثبت تارنمایی در پرسین بلاگ به انتشار و اشتراک نظرات خود پرداختم  که با خرابی رایانه ام رمز عبور آن را فراموش کرده و دیگر نتوانستم در آن مطلبی قرار دهم حال برای ادامه کارم مطالبی که در گذشته نوشته ام را در اینجا قرار می دهم تا ادامه آنها را به صورت زنجیر بار تکمیل کنم.

                                                                                 اگر خدا بخواهد

۲۲ خرداد ۹۳ ، ۰۱:۴۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قاسم حسین زاده