بسم الله الرحمن الرحیم

  

    بعد از هیاهوهای رسانه ای و سیاسی پیرامون مستند«من روحانی هستم» نکته ای که به ذهن می رسد این است که چرا مجموعه سیاسی روحانی از آگاهی مردم نسبت به گذشته او می ترسند.نکته ای کلیدی که به فهم ما در شناخت و تحلیل انتخابات 92 کمک می کند.به راستی مردم به چه کسی و چرا رای دادند؟ و یا می توان پرسید مردم با چه شناختی از آقای روحانی به او را به عنوان رئیس جمهور و شخص اول اجرایی انتخاب کردند؟ و این شناخت تا چه اندازه به شخصیت حقیقی او نزدیک است؟

 

    اگر بیاد داشته باشید اکثر نظر سنجی ها و افکار سنجی ها تا هفته قبل از انتخابات حکایت از صدر نشینی قالیباف و رای اندک روحانی حدودا در رده پنجم تا هفتم داشت ولی به نگهان پس از مناظره سیاسی بود که رای ها به سمت روحانی کوچ کردند. بخشی از سبد را قالیباف و بخشی از افرادی که قصد شرکت در انتخابات را نداشتند تغییر نظر دادند و با شرکت درانتخابات به او رای دادند.حتما یادتان است که نقطه اوج این مناظره جایی بود که روحانی به قالیباف گفت «من سرهنگ نیستم من حقوق خوانده ام و تفکر پادگانی ندارم »بود. حال علاوه بر آن اگر به کلیت مناظره ها و تبلیغاتها نگاه کنیم خواهیم فهمید که شخصیتی که همه کاندیدها بغیر از حداد عادل و جلیلی از خود نشان می دادند شخصیت اپوزیسیونی بود که در طول عمر جمهوری اسلامی هیچ نقشی در مشکلات به وجود آمده نداشته و هیچ وقت  یک تصمیم گرنده نبوده و همیشه بدنبال بهبود کارها بوده که افرادی که درون حکومت می آمدند و جلوی او را  می گرفتند.افرادی که ویژگی آنها پایبندی به آرمان ها اسلام و انقلاب بود. با این نوع تبلیغات و پروپاگاندا رسانه ای بود که افکار عمومی را طوری مهندسی کردند که تمام سی و خورده ای سال انقلاب اینها افرادی خارج از دایره مدیران و تصمیم گیران نظام بوده و این احمدی نژاد و جلیلی امثالهم بودند که با تفکر انقلابی و اسلامی خود  موجب نا بسامانی های اقتصادی ایران گشته اند. این رویه را می توان با محکوم نکردن فتنه توسط کاندیداها به غیر از جلیلی و حداد عادل مشاهده کرد همچنین اعتراض به وضع موجود با ژست اپوزسیونی در همه تبلیغاتها.

 

    اما چگونه روحانی قالیباف را مغلوب کرد؟ 

 

    قالیباف که تبلیغات انتخاباتی خود را زودتر از سایر کاندیداها و با قدرت و وسعت بیشتری نسبت به سایرین شروع کرده بود این خط را دنبال می کرد. کسی که خود تا قبل از ورود به شهرداری هیچگونه سابقه اجرایی نداشت و صرفا با پشتوانه سیاسی به شهرداری تهران رسیده بود حال از مدیریت سیاسی انتقاد و شعار مدیریت تخصصی  سر می دهد و حتی پا را فراتر گذشته و با انتقاد از برخوردهایی که دیگران!!! با شورشیان 18 تیر داشتند خود را نماینده آنها نیز جلوه می دهد. از روی دیگر به دلیل آنکه خواستگاه او سپاه و جریان اصول گرا که داعیه اسلام گرایی و تفکر انقلابی را یدک می کشد می باشد در جای دیگر خود را نزدیک ترین فرد به رهبر و همچنین مدافع ولایت جلوه می داده بود و با خیال آنکه جریان ارزشی صحبت های ولایت مدارانه و جریان سکولار صحبتهای اپوزیسیون مابانه او را می شنوند محبوبیتی را که با پروژه های عمرانی شهرداری به دست آورده بود را به زعم خود بحساب مواضع سیاسی خود می گماشت.

 

 

    قالیباف که خود را پیروز انتخابات می گماشت در مناظره سیاسی یک کلمه هم در مورد فتنه اظهار نظر نمی کند. ولی خود را مدعی  حقوق شورشیان و یا به اصطلاح خود دانشجویان 18 تیر نشان می دهد و اینجا بود که روحانی تیرخلاص را به مواضع دو پهلوی نه قالیباف بلکه تمام اصولگرایانی که در طول این 8 سال و بالاخص بعد از فتنه ژست اپوزسیون و هیچ کاره بودن را گرفته بودن زد. و آن تیر خلاص این جمله بود که«من گفتم گاز انبری  جمعشون نکنید».به عبارت دیگر روحانی از جاده ای عبور کرد که اصولگرایانی چون قالیباف برایش صاف کرده بودند.

 

    به هر حال پروپاگاندای روحانی در این خلاصه شده بود که عده ای بیش از سی سال مدیریت کشور را به عهده دارند و من که در این مدت فردی بودم خارج از مجموعه مدیریتی نظام سرسختانه به مجاهده با این ها برخواستم و حال اگر مردم می خواهند بر کسانی که با تفکرات ایدئولوژیک خود کشور را به ویرانه تبدیل کرده اند و معیشت مردم را نابود کرده اند غلبه کنند به من رای دهند. حمایت برخی از شبکه های ماهواره ای و برخی از اشخاص که نمادی از مردم درمقابل حکومت شده بودند موجب شد که عموم مردم این تبلیغات را باورکنند. به عبارت دیگر مردم باور کردند که همه نا بسامانی های بعد از انقلاب در اثر سو مدیریت عده ای مدیر ارزشی و انقلابی است که ایران را فدای اسلام و معیشت آنها را فدای شعارها و ارزش های اعتقادی خود کرده اند و حال روحانی کسی ست که در اینجا نقش منجی را بازی می کند. منجی ای که کارویژه او نجات مردم از دست این حلقه مدیریت سی چند ساله پس از انقلاب می باشد، نجات گری که هیچ کدام از مراحل ترقی اش سیاسی نبوده بلکه همیشه یک متخصص غیر سیاسی بوده و ارتباطاط باندی هیچ نقش ار مناصب و مسئولیت های او نداشته. منجی ای که هیچ گاه خود یکی از آنها نبوده و همانند اسطوره ها از آسمان آمده تا مردم را از دست بر هم زنندگان زندگی شان خلاص کند. تصویری که روحانی از خود نشان داد چنین تصویری بود.

 

    نکته دیگری که در اینجا مطرح می شود این است که در انتخابات 88 هم همین تبلیغات از سوی سران فتنه دنبال شد ولی چرا مردم در آنجا این تبلیغات را باور نکردند. در سال 88 این احمدی نژاد بود که زمین بازی را عوض کرد و در مناظره به مردم ثابت کرد که وضعیت فعلی حاصل مدیریت 20ساله طیف مقابل است نه مدیریت 4ساله خودش.

 

    در اینجاست که می توان فهمید چرا روحانی و اطرافیانش از گذشته خود فرار می کنند. آنها که در این چند ماه به صورت عینی به مردم ثابت کرده اند نابسامانی ها ربطی به مقاومت و پایداری بر اعتقادات اسلامی ندارد از این می ترسند که با کشف گذشته خود مردم به دروغ های تبلیغاتی آنها پی ببرند. مردم بدانند که نه تنها اینها اپوزسیون نظام نبوده اند بلکه تصمیم گیر اصلی نیز بوده اند. یا اینکه نه تنها حقوقدان نیستند بلکه پادگانی تر از هر شخص دیگری فکر می کنند از این نشان به آن نشان که اغلب اعضای کابینه او افراد امنیتی و سیاسی هستند علی رغم اینکه غالب اعضای دو دولت قبل اعضای هیئت علمی دانشگاه بودند. مردم بفهمند که آغاز گر حجاب اجباری کسی ست که تیم فرهنگی او دم از تک خوانی زنان می زند.

 

   باید از سازندگان این قبیل آثار روشن گر تقدیر و تشکر کرد همچنین امید است که جریان مومن با تولید چنین آثاری باز هم به آگاه سازی و روشن گری جامعه بپردازد. با آشکار شدن سوابق خیلی  از کسانی  که امروز داعیه مردمی بودن و اپوزسیون مابی دارند دیگر نیازی به تلاش برای نقد و پاسخ به هر حرفشان وجود ندارد. کما اینکه با افشا شدن سوابق کسانی مثل رفسنجانی گرفته تا امثال مخملباف و اکبر گنجی دیگر چیزی برای گفتن نخواهند داشت.

   اهمیت ساختن همیچین آثاری زمانی معلوم می شود که بدانیم یکی از دلائلی که باعث شده آنها بدنه اجتماعی داشته باشند و در مواردی مردم را به سمت خود سوق دهند توجه جدی به جریان هنری و رسانه ای می باشد. کافی ست کمی به رابطه گرما گرم اصلاح طلبان با بدنه سینما، خبرگزاری ها،  نویسندگان و... توجه فرمایید. هنرمندان که در تمام عمر خود شاید از میدان ولیعصر پایین تر نیامده اند فیلم اجتماعی می سازند و با همذات پنداری که در آثارشان با مخاطب بر قرار می سازند ارزش های خود را به خورد او می دهند.

   برای یک نمونه عینی تر شما را به فیلم تبلیغاتی موسوی در انتخابات 88 ارجاع می دهم آنجای که یک بازیگر در مقابل آن فتنه گر از مشکلات مردم و خودش گلایه می کند! اینجا کسی نبود که به آن کارگردان بگوید که مشکلاتی که شما امروز کشف کردید مردم از سالها پیش از این دولت داشته اند و دلیلش هرچه باشد ایستادگی در اعتقادات نیست.

   همان طور که گفته شد این مثال فقط مشتی از خرم بود شما حتما نمونه های بیشماری از این خط را در انواع آثار هنری و رسانه ای دیده اید